Episodes

  • قایقْ شکسته - اجرای خصوصی محمدرضا لطفی و احمد مستنبط

    اجرای خصوصی در کاروانسرای قصر بهرام گرمسار از شهرهای استان سمنان

    ۱۵ مهرماه سال ۱۳۸۹ - بیات ترک

    غمش در نهان‌خانهٔ دل نشیند

    به نازی که لیلی به محمل نشیند

    به‌نازم به بزم محبّت که آنجا

    گدایی به شاهی مقابل نشیند

    *************

    فریاد از آن نرگس مستی که تو داری

    آه از دل بیگانه پرستی که تو داری

    ترسم که یکی زاهل وفا زنده نماند

    در کشتن این طایفه دستی که تو داری

    *************

    من چهره ام گرفته،

    من قایقم نشسته به خشکی.

    با قایقم نشسته به خشکی،

    فریاد می زنم.

    *************

    همه شب نالم چون نی

    که غمی دارم ، که غمی دارم

    دل و جان بردی از ما

    نشدی یارم ، نشدی یارم

    با ما بودی ، بی ما رفتی

    چو بوی گل به کجا رفتی؟

    تنها ماندم ، تنها رفتی

    چو کاروان رود ، فغانم از زمین بر آسمان رود ، دور از یارم ، خون می بارم

    فتادم از پا ، به ناتوانی ، اسیر عشقم ، چنان که دانی

    رهایی از غم ، نمیتوانم ، تو چاره ای کن ، که میتوانی

    گر ز دل برآرم آهی

    آتش از دلم ریزد

    چون ستاره از مژگانم

    اشک آتشین ریزد

    چو کاروان رود ، فغانم از زمین بر آسمان رود ، دور از یارم ، خون می بارم

    نه حریفی تا با او غم دل گویم

    نه امیدی در خاطر، که تو را جویم

    ای شادی جان ، سرو روان ، کز بر ما رفتی

    از محفل ما ، چون دل ما سوی کجا رفتی ، تنها ماندم ، تنها رفتی

    به کجایی غمگسار من ، فغان زار من بشنو و بازآ، بازآ

    از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو و بازآ ، بازآ سوی رهی

    چون روشنی، از دیده ما رفتی

    با خاطره باد صبا رفتی

    تنها ماندم

    تنها رفتی

  • نوربخش - داود آزاد و دراویش خانقاه نعمت‌اللهی

    آلبومی منتشر نشده و اجرا شده در خانقاه نعمت‌اللهی

    از من جدا مشو که توام نورِ دیده‌ای

    محبوبِ جان و مونسِ قلبِ رمیده‌ای

    از دامنِ تو دست ندارند عاشقان

    پیراهنِ صبوریِ ایشان دریده‌ای

    از چشمِ بختِ خویش مبادت گزند از آنک

    در دلبری به غایتِ خوبی رسیده‌ای

    مَنعم کُنی ز عشقِ وی ای مفتیِ زمان!

    معذور دارمت که تو او را ندیده‌ای

    آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا

    بیش از گلیمِ خویش مگر پا کشیده‌ای

    حافظ

    با خدا هرکه آشنا باشد

    فارغ از یادِ ماسوی باشد

    هرکه بیمارِ او شود، داند

    دردِ او را خدا دوا باشد

    خودپرستی خداپرستی نیست

    این حقیقت بیانِ ما باشد

    نیست می‌باش تا که هست شوی

    هستِ مطلق، عیان، خدا باشد

    قطره خود را ندید دریا شد

    این بقا بوَد، آن فنا باشد

    اختلافی میانِ رندان نیست

    هرکه شد رند باصفا باشد

    «نوربخشِ» تمامِ خلق یکی‌ست

    آینه گر هزارها باشد

    جواد نوربخش

    بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

    در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

    بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید

    کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

    بمیرید بمیرید وزین نفْس ببُرّید

    که این نفس چو بندست و شما چو اسیرید

    یکی تیشه بگیرید پیِ حفره‌ی زندان

    چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

    بمیرید بمیرید به پیشِ آن شهِ زیبا

    برِ شاه چو مُردید همه شاه و شهیرید

    بمیرید بمیرید وزین ابر برآیید

    چو زین ابر برآیید همه بدرِ منیرید

    خموشید خموشید خموشی دمِ مرگست

    هم از زندگی‌ست اینک ز خاموش نفیرید

    مولانا

    بی‌عشق جهان بلاست یک‌سر

    ناکامی و ابتلاست یک‌سر

    هرکس که به عشق آشنا نیست

    بیگانه به چشمِ ماست یک‌سر

    عشق است اساسِ آفرینش

    هرچیز از آن به‌پاست یک‌سر

    هر دل که نسوزد از غمِ عشق

    جایِ هوس و هواست یک‌سر

    گر اهلِ دلی به عشق رو کن

    ناسوخته‌دل بلاست یک‌سر

    عمری دلِ «نوربخش» با عشق

    آسوده ز ماسوی‌ست یک‌سر

    جواد نوربخش

    باطن و ظاهرم تویی، من نه منم نه من منم

    غایب و حاضرم تویی، من نه منم نه من منم

    خلق نمود و بود تو، من عدم و وجود تو

    عینِ مظاهرم تویی، من نه منم نه من منم

    سایه و روشنم تویی، گل تو و گلشنم تویی

    منظر و ناظرم تویی، من نه منم نه من منم

    نیستی از تو هست شد، عالمی از تو مست شد

    باده و ساغرم تویی، من نه منم نه من منم

    قهرِ منی و الفتم، نورِ منی و ظلمتم

    مؤمن و کافرم تویی، من نه منم نه من منم

    در سرِ من هوایِ تو، خلوتِ دل سرایِ تو

    شاهد و ساغرم تویی، من نه منم نه من منم

    ای تو سُروربخشِ من، مهری و «نوربخشِ» من

    آیتِ باهرم تویی، من نه منم نه من منم

    جواد نوربخش

    شکر لله که درِ میکده باز است هنوز

    دلِ رندانِ جهان، محرمِ راز است هنوز

    داد بر بادِ فنا آتشِ می هستیِ ما

    دلِ سودا زده در سوز و گداز است هنوز

    نکند ذوقِ جنون باده پرستی را منع

    دلِ دیوانه بر این شیوه مجاز است هنوز

    قصه‌یِ مِی رود از خاطر و بر خاتم عشق

    نقشِ افسانه‌ی محمود و ایاز است هنوز

    ساقیا باده بده یار بود بر سرِ ناز

    زانکه در مستیِ ما حالِ نیاز است هنوز

    مطربِ مجلسِ ما گرچه ز خود بیخبر است

    گوشِ دل در گرو نغمه‌ی ساز است هنوز

    «نوربخش» از خُمِ می نغمه‌ی تکبیر شنید

    شیخ می‌گفت کجا وقتِ نماز است هنوز

    جواد نوربخش

    اگر مایل به ادامه فعالیت ما هستید، خوشحال میشیم در کنار ما از خصوصی حمایت کنید.

    https://hamibash.com/khosousi

    نسخه‌ی اندروید اپلیکیشن خصوصی را از اینجا دریافت نمایید

    https://play.google.com/store/apps/details?id=com.khosousi.android

    نسخه‌ی ios اپلیکیشن خصوصی را از اینجا دریافت نمایید

    https://apps.apple.com/se/app/khosousi/id1607762437?l=en

    برای دانلود این اجرا و اجراهای دیگر به سایت یا کانال تلگرام خصوصی مراجعه نمایید

    https://khosousi.com

    https://instagram.com/Khosousii

    http://telegram.me/Khosousi

    https://facebook.com/Khosousi

  • Missing episodes?

    Click here to refresh the feed.

  • صبح قیامت - اجرای خصوصی ادیب خوانساری، منوچهر همایون‌پور، ابوالحسن صبا، حسن کسایی و حسین تهرانی

    اجرای خصوصی در افشاری

    سال ۱۳۳۴ در منزل ابوالحسن صبا

    هر که عشق اندر او کمند انداخت

    به مراد وی اش بباید ساخت

    هیچ مصلح به کوی عشق نرفت

    که نه دنیا و آخرت درباخت

    هر که عاشق نگشت مرد نشد

    نقره صافی نگشت تا نگداخت

    آفرین بر کلام شیرینت

    کین چنین شور در جهان انداخت

    ...

    شب تاریک و مهتابم نیامد

    نشستم تا سحر خوابم نیامد

    نشستم تا دم صبح قیامت

    قیامت آمد و یارم نیامد

    مست و خرابم کن

    مست شرابم کن

    ....

    ای ساقی هستی، ما را بس این مستی

    پیمان نپایی تو، پیمانه بشکستی

    کی تو آشنا گردی، گرد وفا گردی

    در دام آن صیاد، من رفته‌ام از یاد

    او رفته چون شیرین، من مانده چون فرهاد

    آهِ دلِ پناهِ من، بیستون گواه من

  • رستخیزِ عشق – اجرای خصوصی جلیل شهناز، پرویز یاحقی و جهانگیر ملک

    اجرای خصوصی – شور

  • ساز و آواز – آواز همایون از برگ سبز ۱۳۴ - محمودی خوانساری، مرتضی محجوبی و امیرناصر افتتاح

    همایون و شوشتری

    گرچه امروز زهم دور مکان من و توست

    باز آمیخته باهم دل و جان من و توست

    هر سحر مرغ چمن قصه‌ی ما می‌خواند

    هر زمان باد صبا نامه‌رسان من و توست

    قصه‌ی غصه‌ی عشاق جهان گشت کهن

    حالیا نوبت ما گشت زمان من و توست

    داستانی که ز لیلی و ز مجنون گفتند

    شعله‌ای بود ز رازی که میان من و توست

    شعله‌ی شمع که پروانه‌ی بیدل را سوخت

    زآتشی بود که امروز به جان من و توست

  • عهد و پیمان - اجرای خصوصی ادیب خوانساری، مهدی خالدی و حسین همدانیان در بیات ترک

    این همه بد عهد و پیمانی مکن

    با سبک‌روحان گران‌جانی مکن

    این همه جور و جفا و سرکشی

    حال مسکینان چو میدانی مکن

    غمزه را گو خون مشتاقان مریز

    ملک از آن تست ویرانی مکن

    با ضعیفان هرچه در گنجد مگو

    با اسیران هرچه بتوانی مکن

    خرمن دلدادگانت را مسوز

    قسمت ما را پریشانی مکن

    با همه گر می کنی جور و جفا

    با عبیدالله زاکانی مکن

  • ساز و آواز – آواز شور از گل‌های تازه ۸۴ – شهیدی، شهناز، یاحقی و افتتاح

    حاشا که من به موسم گل ترکِ مِی‌ کنم

    من لاف عقل می‌زنم این کار کِی کنم

    مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم

    در کار بانگ بربط و آواز نِی کنم

    از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت

    یک چند نیز خدمت معشوق و مِی کنم

    کی بود در زمانه وفا جام مُی بیار

    تا من حکایت جم و کاووسِ کِی کنم

    کو پیک صبح تا گِلُه‌های شب فراق

    با آن خجسته طالع فرخند پی کنم

    این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست

    روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم

  • هنر بداهه‌نوازی در دشتی

    تار و آواز: محمدرضا لطفی 

    نی: عبدالنقی افشارنیا 

    تنبک: محمد قوی‌حلم 

    کنسرت سانفرانسیسکو سال ۱۹۹۹

    طراحی هنری: سیما زنگی

    بخش اول این کنسرت، هنر بداهه‌نوازی در ابوعطا است که چندی پیش قرار داده بودیم.

    من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

    پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو

    سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو

    ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو

    دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

    آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

    گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم

    گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

    من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت

    سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

    **********

    بیخود شده‌ام لیکن بیخودتر از این خواهم

    با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم

    من تاج نمی‌خواهم من تخت نمی‌خواهم

    در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم

    آن یار نکوی من بگرفت گلوی من

    گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم

  • مژده‌ی وصل تو - محمدرضا شجریان، جلیل شهناز، حسن کسایی و جهانگیر ملک - همایون و شوشتری

    این اجرا نسخه‌ی کامل گل‌های تازه ۱۰۰ می‌باشد که در آن زمان فقط بخشی از این اثر در رادیو پخش شد.

    مژده‌ی وصل تو کو کز سر جان برخیزم

    طایر قدسم و از دام جهان برخیزم

    به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی

    از سر خواجگی کون و مکان برخیزم

    بر سر تربت من با می و مطرب بنشین

    تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم

    یا رب از ابر هدایت برسان بارانی

    پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم

    روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده

    تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم

    ******

    وصال او ز عمر جاودان به

    خداوندا مرا آن ده که آن به

    به شمشیرم زد و با کس نگفتم

    که راز دوست از دشمن نهان به

    ******

    آن که هلاک من همی خواهد و من سلامتش

    هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش

    باغ تفرجست و بس میوه نمی دهد به کس

    جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش

    ******

    تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

    سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

    بر سر تربت ما چون گذری همت خواه

    که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

    ******

    ساقی نفسم ز غم فروبست

    می که ده که به می زغم توان رست

    آن می که چو اشک من زلالست

    در مذهب عاشقان حلالست

    ******

    بیا ساقی آن می که حال آورد

    کرامت فزاید کمال آورد

    به من ده که بس بی‌دل افتاده‌ام

    وز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌ام

    چو شد باغ روحانیان مسکنم

    در اینجا چرا تخته‌بند تنم

    شرابم ده و روی دولت ببین

    خرابم کن و گنج حکمت ببین

    به مستی دم از پارسایی زنم

    دم خسروی در گدایی زنم

    که حافظ چو مستانه سازد سرود

    ز چرخش دهد زهره آواز رود

  • تکنوازان برنامه‌ی شماره‌ی ۶۳۱ - شور

    تار: #فریدون_حافظی

    ویولن: #کامران_داروغه

    سنتور: #رضا_ورزنده

    تنبک: #جهانگیر_ملک

  • آتش زمانه

    اجرای خصوصی در شور

    سال ۱۳۷۲ در شهر اصفهان 

    آواز:‌ محمدرضا #شجریان

    نی: حسن #کسایی

    تنبک: #همایون_شجریان

    حسن کسایی:‌ امشب در خدمت آقای رحمانی هستیم؛ خانم‌ها و آقایان محترم، به خاطر این‌که طول کلام پیدا نکنه دیگه دونه دونه را معرفی نمی‌کنم. 

    آقای شجریان استاد آواز از تهران تشریف‌فرما شدن اصفهان و در خدمتشون هستیم.

    امر فرمودن که امشب یه برنامه‌ای اجرا بکنیم؛ من که جلوی آقای طاهرزاده باید مشقم را بزنم، برای اینکه ایشون استاد اعظم هستند.

    به هر تقدیر خوشحال هستیم از اینکه یک جلسه‌ی گرمی هست، دور هم هستیمو شوری درآمد بکنم و چندتا شعری آقای شجریان اظهار لطف بکنن و بخونن، و میکروفن را بدم خدمتشون برای یادبود امشب ایشون هم صحبت بفرمان.

    محمدرضا شجریان: با سپاس از جهان پهلوان هنر ایران زمین حضرت استاد کسایی که افتخار این را دارم که امشب در خدمتشون باشم و سرور نازنین دیگری استاد طاهرزاده که چند سال بود آرزوی دیدارشون را داشتم و بعد از اون شبی که در منزل آقا رضا کسایی بودیم، دیگه ایشون را زیارت نکرده بودم.

    تا اینکه امشب دوباره افتخار نصیبم شد که در محضرشون باشیم و سر شب همه را مستفیض فرمودن. الآن هم به بنده امر کردند که من هم جسارتا یه دو خطی در حضورشون درسم را پس بدهم.

    کسایی:‌و بعد هم از آقای طاهرزاده اگه اجازه بدهند استفاده میکنیم در یک پلانی

    شجریان: بله حتما

    کسایی: همایون خان شجریان

    جز آستان توام در جهان پناهی نیست

    سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست

    عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم

    که تیغِ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست

    زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عمر

    بگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیست

    چرا ز کویِ خرابات روی برتابم

    کز این بِهَم، به جهان هیچ رسم و راهی نیست

    ******

    به کویِ عشق مَنِه بی‌دلیلِ راه، قدم

    که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد

    فغان که در طلبِ گنج نامهٔ مقصود

    شدم خرابِ جهانی ز غم تمام و نشد

    ******

    مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن

    که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست

    چنین که از همه سو دامِ راه می‌بینم

    بِه از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیست

    خزینهٔ دلِ حافظ به خط و خال مده

    که کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیست

  • پیمان‌شکن - اجرای خصوصی ایرج، علیرضا افتخاری، علی تجویدی، جلیل شهناز، حسن کسایی و جهانگیر ملک

    سه‌گاه

    از سر زلف تو پیداست که پیمان‌شکنی

    نه عجب از تو که پیمان محبان شکنی

    شور شیرین برد از یاد به فرهاد اگر

    شبی از تلخی هجران تو گویم سخنی

    گفتم آخر تو که شمع شب تار دگری

    از چه لبخند به پروانه دیوانه زنی

    گفت صد خسرو اگر بنده شیرین باشند

    قصه شیرین نشود تا نبود کوهکنی

    باد از چهره خوبان چمن پرده فکند

    وقت آن شد که تو هم پرده ز رخ بر فکنی

    **********

    یاد عهدی که شدم صید تو صیاد بخیر

    سرو کارم زچمن با قفس افتاد بخیر

    یاد ایام جوانی و غزلخوانی و عشق

    که صبا مژده وصل تو بمن داد بخیر

    یاد آن قصر بلندی که به صد خون جگر

    من بنا کردم و ، کندی تو زبنیاد بخیر

    **********

    زاهد بودم ترانه گویم کردی

    سر فتنهٔ بزم و باده‌جویم کردی

    سجاده‌نشین با وقاری بودم

    بازیچهٔ کودکان کویم کردی

    **********

    گفتم دل و دین بر سر کارت کردم

    هر چیز که داشتم نثارت کردم

    گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی

    آن من بودم که بیقرارت کردم

  • حدیث حُسن – اجرای خصوصی علی‌‌اصغر شاهزیدی و شهریار فریوسفی

    به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند

    هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند

    طریق عشق جفا بردنست و جانبازی

    دگر چه چاره که با زورمند برنایند

    اگر به بام برآید ستاره پیشانی

    چو ماه عید به انگشت‌هاش بنمایند

    در گریز نبستست لیکن از نظرش

    کجا روند اسیران که بند بر پایند

    ز خون عزیزترم نیست مایه‌ای در تن

    فدای دست عزیزان اگر بیالایند

    مگر به خیل تو با دوستان نپیوندند

    مگر به شهر تو بر عاشقان نبخشایند

    فدای جان تو گر جان من طمع داری

    غلام حلقه به گوش آن کند که فرمایند

    هزار سرو خرامان به راستی نرسد

    به قامت تو و گر سر بر آسمان سایند

    حدیث حسن تو و داستان عشق مرا

    هزار لیلی و مجنون بر آن نیفزایند

    مثال سعدی عودست تا نسوزانی

    جماعت از نفسش دم به دم نیاسایند

  • پردیس – اجرای خصوصی جلیل شهناز، پرویز یاحقی و جهانگیر ملک

    اجرای خصوصی در سه‌گاه و مخالف

  • آینه در آینه – اجرای خصوصی جلیل شهناز، پرویز یاحقی و جهانگیر ملک در فیلی و دلکش

  • ساز و آواز – آواز بیات‌زند از برگ سبز ۱۷۲ – محمودی خوانساری و جلیل شهناز

    تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی

    مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی

    دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودت

    به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی

    گرت به گوشه چشمی نظر بود به اسیران

    دوای درد من اول که بی‌گناه بخستی

    هر آن کست که ببیند روا بود که بگوید

    که من بهشت بدیدم به راستی و درستی

  • نگاه خدا – اجرای خصوصی اکبر گلپایگانی، حبیب‌الله بدیعی و منصور صارمی

    من عاشق خدایم، عشق دلم خداییست

    فرجام کار دلها، درویشی و گداییست

    *********

    بر روی ما نگاه خدا خنده میزند

    هر چند ره به ساحل لطفش نبرده‌ایم

    زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش

    پنهان ز دیدگان خدا می نخورده‌ایم

    پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود

    بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

    نام خدا نبردن از آن به که زیر لب

    بهر فریب خلق بگویی خدا خدا

    ********

    در این فصل گل هر چه داری به می ده

    مبادا که دیگر بهاری نبینی

    *********

    خدایا چرا از من او را گرفتی که ماتم بگیرم

    من این سوی دنیا تو آن سوی دنیا چرا درد خود کم بگیرم

    ز روزی که رفته ز پیشم او نامه ننوشته

    ز خاطر مگر برده او از دل یاد بگذشته

    دریغا گذشته گذشته

    دریغا گذشته گذشته

    خدایا همه هستی‌ام را گرفتی

    همه هستی‌ام را تو یک‌جا گرفتی

    اگه یه روزی از این قفس پر بگیرم

    روم سر ز پایش نهم تا بمیرم

    و یا زندگی را من از سر بگیرم

    *********

    از بس که غم به سینه ی من بسته راه را

    دیگر مجال آمد و شد نیست آه را

  • رندان قلندر - اجرای جلیل شهناز، حبیب‌الله بدیعی و جهانگیر ملک در ابوعطا، ماهور و سه‌گاه

    رندان قلندر – جلیل شهناز، حبیب‌الله بدیعی و جهانگیر ملک

    ابوعطا، ماهور و سه‌گاه