Episodes

  • در برنامه‌ی قبل با چند مکتب مدرن آشنا شدیم. در این برنامه چند سبک و ژانر دیگر از آهنگسازان معاصر را معرفی می‌کنیم و به آثار آنها گوش می‌دهیم.

    * * *

    در قرن بیستم سبکی رواج پیدا کرد که به نامعیّن معروف شد. در سبک نامعیّن آهنگساز همه‌ی عناصر موسیقایی اثرش را از قبل مشخص نمی‌کرد و به نوازنده‌ها این اختیار را می‌داد که مثلاً ساز، ریتم، فرم و یا مدت زمان قطعه را خودشان انتخاب کنند. این کار به نوازنده‌ها این اجازه را می‌داد که برداشت آزادتری از اثر داشته باشند و هر اثر به اشکال کاملاً متفاوتی اجرا شود.

    جان کیج، آهنگساز آمریکایی، در دوره‌ای از زندگی‌اش به سبک نامعین موسیقی می‌نوشت. در یکی از اثرهای این دوره، به اسم آریا، کیج به جای نتهای موسیقی از چند شکل و علامت استفاده کرده و دست خواننده را در برداشت از این علائم باز گذاشته. با هم به قسمتی از این اثر گوش می‌دهیم.

    آهنگسازهای سبک نامعیّن گاهی با کشیدن قرعه عناصر موسیقایی اثرشان را مشخص می‌کردند. مثلاً اسم نت‌ها روی کاغذ را می‌نوشتند و ‌آنها را توی کلاهی می‌ریختند و بعد با قرعه‌کشی نت‌های قطعه‌شان را انتخاب می‌کردند.

    * * *

    یکی دیگر از سبک‌های قرن بیستم به چند-فرهنگی معروف بود. در این سبک آهنگسازها از موسیقی‌های فرهنگ‌های مختلف برای نوشتن آثارشان الهام می‌گرفتند و آنها را با هم ترکیب می‌کردند. از آهنگسازهای این سبک می‌شود به جورج کرامب،‌ کارل هوسا،‌ لچیانو بریو و برایت شنگ اشاره کرد.

    برایت شنگ آهنگساز معاصر چینی است که در دوره‌ی انقلاب فرهنگی چین ‌چند سالی را در استانی در نزدیکی تبت زندگی می‌کند و موسیقی محلی آن منطقه را یاد می‌گیرد. شنگ بعدها برای ادامه‌ی تحصیل در رشته‌ی آهنگسازی به آمریکا می‌رود. در اکثر آثار شنگ رد پای فرهنگ‌های دیگر، به خصوص موسیقی چینی، پیداست. برای مثال، شنگ اپرای «آواز مجنون» را بر اساس داستان لیلی و مجنون و موسیقی محلی تبت نوشته. این اثر به نوعی شرح زندگی خود شنگ است. همان‌طور که مجنون از غم دوری لیلی سر به بیابان می‌گذارد و در فِراق او شعر می‌گوید، شنگ هم در غربت همچنان عاشق کشورش است و با الهام از موسیقی محلی چینی آهنگ می‌سازد. با هم به قسمتی از اپرای «آواز مجنون» گوش می‌دهیم.

    * * *

    در اواخر قرن بیستم خیلی از آهنگسازها آثاری نوشتند که به موسیقی دوره‌ی رومانتیک شباهت زیادی داشت. این آثار مثل دوره‌ی رومانتیک معمولا داستان یا تجربه‌ای را به تصویر می‌کشید و به بیان احساس توجه زیادی نشان می‌داد. از آهنگسازهای نو-رومانتیک می‌شود به ساموئل باربر، ند رورم،‌ جان تاور و کریستف پندرسکی اشاره کرد. با هم به اثری از پندرسکی به نام «پولیش رکوئیم» گوش می‌دهیم که به سبک نو-رومانتیک نوشته شده.

    * * *

    شنوندگان عزیز، در اینجا به پایان مجموعه‌ی «داستان موسیقی» می‌رسیم. خوشحالم که دراین برنامه با شما همراه بودم و تا مجموعه‌ای دیگر، خدانگهدار.

  • در برنامه‌ی قبل با چند مکتب مدرن آشنا شدیم. در این برنامه با چند سبک و ژانر دیگر در قرن بیستم آشنا می‌شویم و به آثاری از آهنگسازان معاصر گوش می‌دهیم.

    * * *

    در برنامه‌ی قبل گفتیم که در قرن بیستم،‌ برای خیلی از آهنگسازها دیگر صداهای موسیقایی تنها محدود به چند نت موسیقی نبود. خیلی از آهنگسازها در آثارشان از صداهای محیط مثل صدای پرنده‌ها، ارّه، آب، بوق ماشین،‌ باد و مثل آن استفاده می‌کردند. این تحول دست آهنگسازها را در انتخاب منابع صدایی بازتر کرد. موسیقی الکترونیکی از این تحول بیشترین بهره را برد. آهنگسازهای موسیقی الکترونیک گاهی صداهای محیط را عیناً و گاهی هم با کمی دستکاری در کارهای‌شان استفاده می‌کردند. مثلاً «ترافیک شب» اثر پال لنسکی با ضبط صدای رفت و آمد ماشین‌ها در شب و دستکاری آنها درست شده. با هم به قسمتی از این اثر گوش می‌دهیم.

    موسیقی الکترونیکی می‌تونه ترکیبی از سازها با صداهای دور و بر ما باشد. «زندگی شهری» اثر استیو رایش یکی از این کارهاست که برای مجموعه‌ای از سازها و صداهایی که رایش از محیط اطرافش در نیویورک ضبط کرده نوشته شده. صداهای زیادی را در این اثر می‌شنویم مثل همهمۀ مردم، بوق ماشین، ضربان قلب، به هم خوردن در، آژیر پلیس و ماشین آتش‌نشانی، صدای جرثقیل و خیلی چیزهای دیگر. رایش این صداها را روی سه ساز کیبورد ذخیره می‌کند تا گروه سازها را هنگام اجرای زنده همراهی کنند.

    با هم به قسمتی از «زندگی شهری» اثر استیو رایش گوش می‌دهیم.

    * * *

    پیشرفت تکنولوژی و آمدن نرم‌افزارهای جدید دستکاری و تغییر صداها را خیلی آسان‌تر کرده. آهنگسازها به جای صرف ساعت‌ها وقت برای چیدن و چسباندن حلقه‌های نوار کاست، از نرم افزارها استفاده می‌کنند.

    * * *

    اصطلاح موسیقی تجربی عموماً به دسته‌ای از آهنگسازهای آمریکایی بین سال‌های ۱۹۰۰ تا ۱۹۵۰ گفته می‌شود که می‌خواستند روش‌های کاملاً متفاوتی را در نوشتن آثار موسیقایی تجربه کنند. استفاده از صداهایی متفاوت با صداهای موسیقی سنتی دستمایه‌ی اصلی بسیاری از این تجربه‌ها بود. در بعضی از این تجربه‌ها، آهنگسازها از سیم‌های داخل پیانو استفاده می‌کردند، مثل جان کیج. او در دوره‌ای از زندگی‌اش برای گروه رقصی موسیقی می‌نوشت. در یکی از پروژه‌ها قرار بود کیج برای رقصنده‌ها اثری برای سازهای کوبه‌ای بنویسد. اما سنی که قرار بود در آن گروه رقص برنامه اش را اجرا کند فقط جای یک پیانو را داشت. جان کیج به این فکر می‌افتد که با استفاده از اشیائی مثل پیچ و مهره و کاغذ و چوب و غیره که داخل پیانو و لابلای سیم‌ها جا داده می‌شد،‌ از پیانو صداهایی تولید کند مشابه صدای سازهای کوبه‌ای. با هم به قسمتی از این اثر جان کیج گوش می‌دهیم.

    * * *

    یکی دیگر از مکتب‌های قرن بیستم مینیمالیسم بود. مواد موسیقی‌ای که در آثار مینیمالیست به کار می‌رود خیلی محدود است. برای مثال تمام قطعه شامل تم یا الگوی ریتمی کوتاهی است که به دفعات تکرار می‌شود. بنابراین اثر موسیقی مینیمالیستی از تکرار زیاد یک الگوی صدایی و تغییراتی تدریجی در آن به وجود می‌آید.

    یکی از اولین آثار مینیمالیستی را استیو رایش برای دو پیانو نوشته. این اثر که «پیانو فیز» نام داره، با ملودی کوتاهی که دو پیانیست همزمان می‌نوازند شروع می‌شود. بعد از چند بار تکرار همزمان ملودی، یکی از نوازنده‌های پیانو کمی از نوازنده‌ی دیگر پیشی می‌گیرد. این ملودی کوتاه در دست دو نوازنده مسیری طولانی را طی می‌کند و دچار تغییرات مختلفی می‌شود و در نهایت دوباره به حالت اولش شنیده می‌شود. با هم قسمتی از این اثر را می‌شنویم.

    * * *

    این برنامه را با شنیدن اثر مینیمالیستی دیگری از آورو پارت آهنگساز معاصر، به نام «‌تابلو رازا» به پایان می‌بریم.

    * * *

    در این برنامه به چند نمونه از آثار مدرن گوش دادیم. در برنامه‌ی آینده، داستان موسیقی را با شنیدن چند اثر دیگر از آهنگسازان معاصر به پایان می‌بریم.

  • Missing episodes?

    Click here to refresh the feed.

  • در برنامه‌ی قبل با مکتب‌هایی مثل امپرسیونیسم و اکسپرسیونیسم آشنا شدیم. این برنامه را با مکتب‌هایی مثل ناسیونالیسم و پریمیتیویسم پی می‌گیریم.

    * * *

    یکی از جنبش‌های موسیقی مدرن که از قرن نوزدهم شروع شد ملی‌گرایی بود. در این جنبش آهنگسازها به عناصر ملّی مثل ترانه‌ها، رقص‌ها، و ریتم‌های محلی یا موضوع‌های تاریخی و اشعار ملی توجه خاصی داشتند. این جنبش را می‌شود واکنشی به سلطه‌ی موسیقی آلمانی دانست. از آهنگسازهای ملی‌گرا می‌شود به موسوروسکی و کورساکف روسی، اسمتانا و دورژاک آهنگسازهای چک، بلا بارتاک مجارستانی، و کاپلند، گرشوین، و آیوز آهنگسازهای آمریکایی اشاره کرد.

    با هم به اثری از موسورسکی به نام «تابلوهای نقاشی در یک نمایشگاه» گوش می‌دهیم. در این اثر، خواننده‌ای در مقابل قلعه‌ای تاریخی در حال خواندن ترانه‌ای محلی است. این اثر را موسوروسکی در اصل برای پیانو و متأثر از تابلوهای نقاشی یکی از دوستانش نوشته.

    موسورسکی و دوست نقاشش به هنر روسی خیلی اهمیت می‌دادند و وقتی که دوست نقاش موسورسکی از دنیا می‌رود، نمایشگاهی از آثارش به یاد او برگزار می‌شود. موسوروسکی بعد از بازدید از نمایشگاه این قطعه‌ی چند موومانی را در مدت کوتاهی می‌نویسد. با هم به قسمتی از این اثر که موریس راول، آهنگساز فرانسوی، آن را برای ارکستر تنظیم کرده گوش می‌دهیم.

    * * *

    پریمیتیویسم یکی دیگر از مکتب‌های قرن بیستم بود. در این سبک ‌آهنگسازها از فرهنگ‌های بدوی برای نوشتن آثارشان الهام می‌گرفتند. ایگور استراوینسکی روسی در دوره‌ای از زندگی‌اش این سبک را در آثارش به کار برد. یکی از این کارها باله‌ی «پرستش بهار» است. اولین اجرای این باله خیلی جنجال به پا کرد چون موسیقی و رقص این اثر با باله‌های متداول خیلی متفاوت بود. موضوع این باله مراسمی مذهبی در جامعه‌ای بدوی است که در آن دختر جوانی تا حد مرگ می‌رقصد تا جانش را فدای خداوند بهار کند. استراوینسکی برای ایجاد فضایی بدوی ‌از آکوردهایی استفاده کرد که در آن دوره چندان متداول نبود. در برنامه‌ی قبل گفتیم که از به صدا درآمدن همزمان دو یا چند نت آکورد بوجود می‌یاد. یکی از آکوردهای غیرمتعارفی که در این اثر زیاد شنیده می‌شود این است:

    حالا با هم به قسمتی از باله‌ی پرستش بهار گوش می‌دهیم.

    * * *

    یکی دیگر ازمکتب‌هایی که در قرن بیستم رواج پیدا کرد،‌ sound mass یا توده‌ی صدا بود. در این سبک عناصر موسیقی مثل ملودی، ریتم، و هارمونی به مفهوم سنتی وجود نداشت.

    در نتیجه اثر بیشتر به توده‌ای از صدا شبیه بود. با هم به اثری از آهنگساز لهستانی،‌ کریستف پندرسکی،‌ به نام «مرثیه‌ای برای قربانیان هیروشیما» گوش می‌دهیم. همونطور که با هم می‌شنویم این اثر توده‌ای از صداست بدون جزئیاتی قابل تشخیص که ۵۲ ساز زهی آن را اجرا می‌کنند. خود پندرسکی درباره این اثر می‌گوید: «این مرثیه بیانگر این است که فداکاری هیروشیما هرگز فراموش نمی‌شود.»

    * * *

    در قرن بیستم، آهنگسازها صداهای موسیقایی را دیگر محدود به نت‌های موسیقی نمی‌دانستند بلکه تمام صداهای محیط اطراف را، از ترافیک و بوق ماشین و صدای اره گرفته تا صدای پرنده و آب و باد، جزو صداهای موسیقایی می‌دانستند و از آن‌ها در آثارشان استفاده می‌کردند. این تحول باعث شد که دست آهنگسازها در انتخاب منابع صدایی بازتر شود.

    با هم به اثری از لوچیانو بریو به نام سیکوینزا برای آواز گوش می‌دهیم. در این اثر آهنگساز علاوه بر علائم موسیقایی از علامت‌های دیگری هم استفاده کرده و دست خواننده را باز گذاشته تا بنا به تعبیر خودش این قطعه را اجرا کنه. این برنامه را با شنیدن تعبیر کتی بربریان، خواننده سوپرانو، از این اثر به پایان می‌بریم.

    * * *

    در این برنامه با چند مکتب مدرن در قرن بیستم آشنا شدیم. در برنامه‌ی بعد، داستان موسیقی را با معرفی چند مکتب دیگر قرن بیستم پی می‌گیریم.

  • در دو برنامه‌ی قبلی با موسیقی دوره‌ی رمانتیک آشنا شدیم. در این برنامه داستان موسیقی را در قرن بیستم پی می‌گیریم.

    از حدود سال‌های ۱۸۹۰ به بعد، به آثاری که با ارزش‌های موسیقی سنتی اروپا متضاد بود مدرن می‌گفتند. آهنگسازهای مدرن پیرو مکتب‌های مختلفی بودند.

    یکی از مکتب‌های موسیقی مدرن اکسپرسیونیسم بود که پیشرو آن آرنولد شوئنبرگ، آهنگساز اتریشی بود.

    موسیقی شوئنبرگ تفاوت عمده‌ای با موسیقی اروپایی قرن‌های ۱۷ تا ۱۹ میلادی داشت. تا قبل از قرن بیستم، موسیقی اروپایی تونال بود، یعنی در گام مشخصی نوشته می‌شد. گام به مجموعه‌ای از نتها گفته می‌شود که در آن یک نت از بقیه نت‌ها مهم‌تر است. معمولا اسم هر گام از آن نت کلیدی گرفته می‌شود. مثلا اگر در گامی نت «دو» نقش کلیدی را دارد، در اصطلاح موسیقی اسم آن گام، گام «دو» است. موسیقی اروپایی بین قرون ۱۷ تا ۱۹ میلادی موسیقی تونال بود. یعنی اگر قطعه‌ای در گام «دو» شروع می‌شد با همان گام «دو» هم تمام می‌شد.

    در اواخر دوره‌ی رمانتیک، در آثار‌ آهنگسازهایی مثل واگنر، اگرچه آثار موسیقی همچنان تونال بودند اما تغییرات اساسی‌ای رخ داد. مثلا، اگر واگنر قطعه‌ای را در گام «دو» شروع می‌کرد، لزوما آن را در همان گام هم تمام نمی‌کرد، بلکه در گام دیگری مثلا گام «می‌» به پایان می‌برد.

    شوئنبرگ، ایده‌ی واگنر را بسط داد و سبک جدیدی برای نوشتن یک اثر موسیقی ابداع کرد. در سبک ابداعی او و پیروانش که به مکتب اکسپرسیونیسم معروف است،‌ در یک قطعه موسیقی همه‌ی نت‌ها به یک اندازه اهمیت داشت. به عبارت دیگر، در این سبک آثار موسیقی در گام مشخصی نوشته نمی‌شد. این نوع آثار به موسیقی آتونال یا بدون تونالیتی و یا موسیقی بدون گام معروف بود.

    با هم به یکی از آثار آتونال آرنولد شوئنبرگ برای پیانو گوش می‌دهیم. این اثر با آثاری که تا حالا شنیدیم خیلی متفاوت است. مهم‌ترین دلیلش این است که گام مشخصی ندارد. نکته‌ی دیگر اینکه ملودی این اثر به آسانی قابل تشخیص نیست و به همین دلیل به آسانی هم در خاطر نمی‌ماند.

    * * *

    یکی دیگر از مکتبی‌های مدرن، مکتب امپرسیونیسم است. آثار موسیقی امپرسیونیست، مثل آثار نقاشی این سبک، حالتی رؤیاگونه داشت و اهمیت چندانی به جزئیات نمی‌داد. آهنگسازهای امپرسیونیست ‌ تنها حال و هوای کلی شعر یا داستان را به زبان موسیقی در می‌آوردند. آثار این آهنگسازها برای شنونده‌های موسیقی سنتی اروپایی غریب بود. شنونده‌های موسیقی تونال به توالی قاعده‌مندی از آکورد‌ها عادت داشتند. به دو یا چند نت که با هم به صدا در بیاید آکورد می‌گویند، مثلِ ....

    حالا به یکی از توالی‌های متداول آکوردها در موسیقی تونال گوش کنید:

    آهنگسازهای امپرسیونیسم چندان به توالی آکوردهای سنتی توجهی نداشتند. کلود دبوسی از جمله آهنگسازهایی بود که بدون توجه به این توالی‌های متداول، نت‌ها را به ترتیبی روی هم می‌چید و کنار هم می‌گذاشت که به گوش خودش خوشایند می‌آمد. به این نمونه از توالی مورد پسند دبوسی که در یکی از آثارش به کار برده گوش کنید:

    با هم به قسمتی از موومان سوم سوئیت بارگامسک به نام مهتاب، اثر کلود دبوسی، برای پیانو گوش می‌دهیم. خیلی از خصوصیات آثار دبوسی به سبک امپرسیونیست نزدیک است، اما دبوسی سبکش را به سبک سمبولیزم که از ادبیات برگرفته بود نزدیک‌تر می‌دانست. اثری را که می‌شنویم، برداشتی است آزاد از شعری به همین نام.

    در اوایل قرن بیستم آهنگسازهایی هم بودند که ‌همچنان موسیقی تونال می‌نوشتند. به این آهنگسازها که از فرم‌ها و ژانرهای دوره‌ی کلاسیک استفاده می‌کردند نئوکلاسیک می‌گفتند. از جمله‌ی این آهنگسازها می‌شود به موریس راول،‌ فرانسیس پولنک، نادیا بولانژه، و آرون کوپلند اشاره کرد. این برنامه را با شنیدن قسمتی از کنسرتوی فرانسیس پولنک، برای دو پیانو و ارکستر به پایان می‌بریم. همان‌طور که به یاد دارید،‌ کنسرتو یکی از ژانرهای معمول دوره‌ی کلاسیک بود. به علاوه‌ ملودی این اثر ساده و جذاب و به یاد ماندنی است، مثل آثار دوره‌ی کلاسیک.

    * * *

    در این برنامه با چند سبک قرن بیستم آشنا شدیم. در برنامه‌ی بعد به چند سبک دیگر قرن بیست خواهیم پرداخت.

  • در برنامه‌ی قبل با چند نمونه از آثار دوره‌ی رمانتیک آشنا شدیم. در این برنامه با هم چند اثر دیگر از آهنگسازان بنام دوره‌ی رمانتیک را می‌شنویم.

    دوره‌ی رمانتیک عصر طلایی اپرا بود. در سرتاسر اروپا از آلمان و فرانسه و ایتالیا گرفته تا روسیه اپراهای زیادی نوشته و اجرا شد. بعلاوه، آهنگسازهای رمانتیک، برخلاف آهنگسازهای دوره‌های قبل، اپرا را نه فقط وسیله‌ای برای ترانه و سرگرمی، بلکه نوعی نمایش جدی در موسیقی می‌دانستند. ریچارد واگنر یکی از طرفداران سرسخت این نوع نگاه به اپرا بود. به نظر او اپرا با دور شدن از اصل خودش در موسیقی به کنسرتی با لباس بازیگری تبدیل شده بود. واگنر اسم اپراهای خودش را «نمایش موسیقایی» گذاشت تا آنها را از اپراهای متداول متمایز کند. با اینکه اپراهای واگنر گاهی مضامین فلسفی داشت اما پر از کلمات عاطفی و احساسی بود.

    با هم به قسمتی از یکی از اپراهای واگنر، به اسم تریستان و ایزولد، گوش می‌دهیم. تریستان شوالیه‌ای است که قرار است ایزولد را با کشتی پیش نامزدش ببرد. در بین راه خدمه به اشتباه معجون عشق را که قرار بوده ایزولد و نامزدش بنوشند به تریستان و ایزولد می‌دهند و آنها عاشق هم می‌شوند. با اینکه ایزولد در نهایت با نامزدش ازدواج می‌کند اما عشق بین او و تریستان از بین نمی‌رود. در این اپرا، واگنر عشق را به عنوان نیروی محرکه همه‌ی عالم معرفی می‌کند.

    * * *

    همان‌طور که در برنامه‌ی قبل گفتیم، ‌در دوره‌ی رمانتیک آثاری بر اساس داستان، رؤیا یا تجربه‌ای از زندگی شخصی آهنگساز نوشته می‌شد. این نوع آثار به موسیقی پروگراماتیک یا موسیقی برنامه‌ای معروف شدند. سمفونی فنتستیک هکتور برلیوز نمونه‌ای است از موسیقی برنامه‌ای که در آن آهنگساز تجربه‌ی عاشقانه خودش را محور داستان قرار داده.

    این سمفونی ماجرای موسیقیدان جوانی است که به خاطر درد دوری از معشوقش خودش را مسموم کرده و به خوابی عمیقی رفته. در عالم رؤیا همه چیز به شکل موسیقی است. حتی معشوقه هم ملودی‌ای است که هر جا موسیقیدان جوان می‌رود آن را می‌شنود. موسیقیدان در رویا می‌بیند که معشوقه‌اش را می‌کشد و به همین دلیل اعدام می‌شود. در موومان پنجم، خودش را در جمع جادوگرها و ساحره‌هایی می‌بیند که برای مراسم تدفینش دور هم جمع شده‌اند. از هر گوشه‌ای صداها و فریادهای عجیب و غریب می‌آید. معشوقه‌ی موسیقیدان بار دیگه ظاهر می‌شود ولی این دفعه ملودی نجیب و آرامش را از دست داده و به رقصی تند و محرک تبدیل شده؛ به یک ساحره. با هم به قسمتی از موومان پنجم این سمفونی گوش می‌دهیم.

    * * *

    آهنگسازهای دوره‌ی رمانتیک بیشتر برای یک ساز یا ژانر خاص قطعات‌شان را می‌نوشتند. مثلا برلیوز بیشتر کارهای ارکستری دارد. لیست هم یکی از آهنگسازهای دوره‌ی رمانتیک است که آثار زیادی برای پیانو نوشته. شنونده‌هایی که به سالن‌های کنسرت لیست می‌رفتند، مسحور مهارت‌های او در نوازندگی می‌شدند. لیست از آهنگساز و ویولونیست دوره‌ی رمانتیک، پاگانینی،‌ تأثیر زیادی گرفت. قدرت نوازندگی پاگانینی در ویولن آن را به شیطان ویولن معروف کرده بود. با هم به اثری از لیست گوش می‌دهیم که برگرفته از کنسرتو شماره ۲ پاگانینی برای ویولن است. قبل از آن به قسمتی از تم اصلی پاگانینی برای ویولن گوش می‌دهیم.

    حالا با هم به برداشت لیست از تم پاگانینی که به صورت اثری برای پیانو در اومده گوش می‌دهیم.

    در این برنامه با چند آهنگساز دیگر دوره‌ی رمانتیک آشنا شدیم. در برنامه‌ی بعد، داستان موسیقی را از اواخر قرن نوزدهم پی می‌گیریم.

  • در برنامه قبل با سمفونی، سونات و اپرا در دوره‌ی کلاسیک آشنا شدیم. در این برنامه به موسیقی دوره‌ی رومانتیک می‌پردازیم.

    موسیقی قرن نوزدهم به موسیقی رومانتیک معروف است. به غیر از بتهوون، شاخص‌ترین آهنگساز اوائل قرن نوزدهم، اسم خیلی دیگر از آهنگسازهای این دوره برای ما آشناست: مثلاً شوبرت، شومان، شوپن، واگنر، وردی، چایکوفسکی، مالر و خیلی‌های دیگر.

    بر خلاف دوره‌ی کلاسیک که فرم و ساختار موسیقی خیلی مهم بود، در دوره‌ی رومانتیک آهنگسازها بیشتر به بیان احساسات توجه داشتند. در این دوره آثاری نوشته شد که داستان، رؤیا یا تجربه‌ای از زندگی شخصی آهنگساز را به زبان موسیقی به تصویر می‌کشید. موسیقی رومانتیک، به خاطر همین توانایی بی‌نظیر در بیان احساسات عمیق، شخصی و گاه اغراق‌آمیز، توجه شنونده‌ها را به خودش جذب کرد. به دلیل شخصی بودن موسیقی رمانتیک، این دوره از نظر سبک خیلی یکدست نیست و یکی از راه‌های شناخت این موسیقی شناخت احوالات شخصی و روحیات تک‌تک آهنگسازهاست.

    بتهوون نقش مهمی در انتقال دوره کلاسیک به رومانتیک داشت. بتهوون که رمز و راز سبک کلاسیک را از هایدن یاد گرفته بود و تا آخر عمر در آثارش به کار می‌برد، در بیان احساس سبک رومانتیک داشت. در آثار بتهوون عواطف و احساسات مختلفی تصویر شده؛ از رنج و اندوه گرفته تا شادی و خشم و قدرت.

    با هم به قسمتی از موومان اول سمفونی شماره ۳ بتهوون گوش می‌دهیم. این سمفونی پر است از احساسات مختلف. بارزترینش کشاکش و تقلایی است که در تم اصلی نمودار می‌شود و در نهایت در انتهای قطعه به پیروزی منجر می‌شود. می‌گویند بتهوون اول این اثر را به ناپلئون بناپارت تقدیم کرده بوده. اما بعد از اینکه ناپلئون خودش را امپراطور فرانسه اعلام می‌کند، بتهوون اسم ناپلئون را خط می‌زند و می‌نویسد: به یاد مردی بزرگ.

    یکی دیگر از آهنگسازهای معروف دوره‌ی رمانتیک شوپن، آهنگساز لهستانی است. او به خاطر آثار پیانویی پر احساسی‌ که نوشته به شاعر پیانو معروف است. شوپن چثه‌ای نحیف و ضعیف داشت و بیشتر وقت‌ها بیمار بود. احساسات عمیق و لطیف شوپن و درد و رنج‌هایش در آثارش به وضوح پیداست. با هم به پرلود شماره ۴ شوپن گوش می‌دهیم.

    شوبرت، یکی دیگر از آهنگسازهای مهم موسیقی رومانتیک است که آثار زیادی برای پیانو و آواز نوشته. در یکی از این آثار زنی در حین ریسندگی خاطرات اولین عشقش را مرور می‌کند. در این قطعه، فراز و فرودهای پیانو گردش تند چرخ ریسندگی را تداعی می‌کند و لحظه‌ای که زن بوسه معشوقش را به یاد می‌آورد، پیانو مثل چرخ نخ‌ریسی می‌ایستد. با هم این قطعه زیبا را می‌شنویم.

    در دوره‌ی رومانتیک، پیانو رواج گسترده‌ای پیدا کرد و خیلی از خانواده‌های طبقه‌ی متوسط در خانه‌های‌شان پیانو داشتند. به همین دلیل در این دوره آثار زیادی برای پیانو نوشته شد، مثل مجموعۀ معروف «آوازهای بدون کلام» مندلسون، آهنگساز آلمانی. این برنامه را با شنیدن یکی از قطعات این مجموعه به پایان می‌بریم. ملودی این اثر حالتی آوازی دارد، انگار پیانو دارد آواز می‌خواند.

    در این برنامه با چند آهنگساز دوره‌ی رمانتیک آشنا شدیم. در برنامه‌ی بعد با چند آهنگساز دیگر دوره‌ی رومانتیک آشنا می‌شویم.

  • در برنامه‌ی قبل با چند ویژگی کلی دوره کلاسیک آشنا شدیم. در این برنامه به نمونه‌‌هایی از سونات، سمفونی، و اپرا در این دوره گوش می‌دهیم.

    در دوره‌ی باروک به هر اثری که برای ساز نوشته می‌شد، سونات می‌گفتند اما در دوره‌ی کلاسیک فقط به قطعات خاصی از موسیقی سونات گفته می‌شد. سونات‌‌های دوره‌ی کلاسیک معمولا سه یا چهار موومان داشت. در هر اثرِ موسیقی موومان قطعه‌ی مستقلی است با ویژگی‌‌های خاص. مثلا در سونات‌‌های چهار موومانی دوره‌ی کلاسیک، معمولا موومان اول تند بود، برخلاف موومان دوم که سرعتی آرام داشت.

    حالا با هم به موومان اول سونات شماره ۷ موتزارت گوش می‌دهیم. خود موومان اول این سونات فرم خاصی دارد: اول دو تم ساده و جذاب معرفی می‌شود. این تم اول است {تم اول} و این هم تم دوم {تم دوم}.

    موتزارت بعد از معرفی تم‌‌ها آن‌‌ها را بسط و گسترش می‌دهد. برای مثال قسمت کوتاهی از یکی از تم‌‌ها را با کمی تغییر چند بار تکرار می‌کند. یا تمی که اول شاد بود حالا غمگین به گوش می‌رسد.

    و بالاخره در قسمت سومِ موومان اول، دوباره تم‌‌ها را به شکل اول‌شان می‌شنویم.

    در برنامه‌ی قبل گفتیم که کنسرت‌‌های عمومی در دوره‌ی کلاسیک به یکی از تفریحات پرطرفدار مردم تبدیل شده بود. این قضیه باعث شد که آهنگسازها به فکر نوشتن کارهایی بیفتند که برای کنسرت‌‌های عمومی مناسب باشد. یکی از این نوع کارها سمفونی بود. سمفونی به نوعی از آثار موسیقی گفته می‌شود که برای گروه بزرگی از خانواده سازهای زهی، بادی، برنجی و کوبه‌ای نوشته شده. سمفونی معمولا چهار موومان دارد که موومان اولش به فرم سونات است.

    با هم به قسمتی از موومان سوم سمفونی شماره ۹۲ هایدن گوش می‌دهیم.

    حالا به قسمتی از موومان چهارم همان سمفونی گوش می‌دهیم.

    به غیر از سمفونی، اپرا هم در دوره‌ی باروک طرفدارهای زیادی داشت. در دوره‌ی کلاسیک اپراهای کمدی هم رواج پیدا کرد. این برنامه را ب اشنیدن قسمتی از اپرای کمدی موتزارت به نام Così fan tutte یا «زن‌‌ها همه اینطوری‌اند» به پایان می‌بریم. داستان این اپرا راجع به دو سرباز است که با دو خواهر نامزد هستند. دوستی با سربازها شرط می‌بندد که در نبودشان، نامزدهای‌شان آن‌‌ها را فراموش می‌کنند. اما دو سرباز تصمیم می‌گیرند به دوست‌شان ثابت کنند که اینطور نیست.

    در این برنامه با نمونه‌‌هایی از سونات، سمفونی و اپرا در دوره‌ی کلاسیک آشنا شدیم. در برنامه‌ی بعد، داستان موسیقی دوره رمانتیک را خواهیم شنید.

  • در برنامه‌ی قبل با چند فرم و ژانر موسیقی دوره‌ی باروک آشنا شدیم و به نمونه‌هایی از آثار آهنگسازان آن دوره گوش دادیم. در این برنامه با ویژگی‌های موسیقی دوره کلاسیک آشنا می‌شویم.


    دوره‌ی کلاسیک تقریباً از سال ۱۷۳۰ میلادی شروع شد و تا سال ۱۸۲۰ ادامه پیدا کرد. بر خلاف موسیقی باروک که پیچیده و پر از تزئین بود موسیقی دوره‌ی کلاسیک روی سادگی و وضوح ملودی تأکید داشت، ملودی‌ای که بشود آن را به آسانی به خاطر سپرد و زمزمه کرد. احتمالاً شما هم بعضی از این ملودی‌های معروف دوره‌ی کلاسیک را می‌شناسید. مثلاً، ملودی سمفونی پنجِ بتهوون یا مارش ترکِ موتزارت.


    برای اینکه ملودی به آسانی شنیده بشود، آهنگسازهای دوره‌ی کلاسیک بیشتر از هموفونی استفاده می‌کردند تا پولیفونی. حتما به یاد دارید که در هموفونی، بر خلاف پولیفونی، ملودی اصلی با همراهی‌کننده شنیده می‌شود. البته در اوائل دوره‌ی باروک هم هموفونی رواج داشت اما با این تفاوت که ملودی اصلی پیچیده و پر از تزئین بود. با هم به اثری از دامینیکو اسکارلاتی گوش می‌دهیم. ملودی ساده‌ی این قطعه را به راحتی می‌شود تشخیص داد.


    یکی از سبک‌هایی که در دوره‌ی کلاسیک رواج پیدا کرد گالانت بود. در سبک گالانت هدف این بود که هر شنونده‌ای بتواند به راحتی از موسیقی‌ای که می‌شنود لذت ببرد. به همین دلیل قطعاتی که به سبک گالانت نوشته می‌شد ملودی سبک و ساده‌ای داشت. این سبک موسیقی مناسبی بود برای کنسرت‌های عمومی که در دوره‌ی کلاسیک به یکی از تفریحات پرطرفدار مردم تبدیل شده بود. آهنگسازها با نوشتن ملودی‌های ساده که گاهی به موسیقی‌های محلی و عامه‌پسند نزدیک بود، ‌شنونده‌ها را به سالن‌های کنسرت می‌کشاندند.


    با هم به اثری از یوهان کریستین باخ، پسر یوهان سباستین باخ، آهنگساز معروف دوره‌ی باروک، گوش می‌دهیم که نمونه‌ای از سبک گالانت است.


    در اواسط قرن هیجدهم، سبک ساده و جذاب، ولی نسبتاً سبکِ گالانت با موسیقی احساسی و عاطفی‌ای که در آلمان به وجود می‌آمد، وارد مرحله‌ی جدیدی شد. هدف اصلی موسیقی احساسی که با کارل فلیپ امانوئل باخ، پسر دیگر یوهان سباستین باخ، روی کار آمد، برانگیختن احساسات شنونده بود. با هم به نمونه‌ای از این موسیقی، اثر کارل فلیپ امانوئل باخ، گوش می‌دهیم.


    رواج کنسرت‌های عمومی زمینه را برای به وجود آمدن گروه‌های کوچک سازی فراهم کرد. استرینگ کوارتت یکی از این گروه‌ها بود که بین آهنگسازها محبوبیت زیادی داشت. دو ویولون، یک ویولا و یک چلو استرینگ کوارتت یا گروه زهی چهارتایی را تشکیل می‌داد.


    با هم به استرینگ کوارتتی از هایدن، آهنگساز اتریشی دوره کلاسیک، گوش می‌دهیم. هایدن در بخش انتهایی این قطعه با شنونده‌ها شوخی موسیقایی جالبی می‌کند. در لحظات انتهایی، در حالی که به نظر می‌آید قطعه تمام شده، بعد از چند ثانیه سکوت قطعه دوباره ادامه پیدا می‌کند. هایدن این شوخی را چند بار تکرار می‌کند تا قطعه تمام می‌شود.


    در این برنامه با چند ویژگی دوره‌ی کلاسیک آشنا شدیم. در برنامه‌ی بعد با چند فرم و ژانر این دوره، مثل سونات و سمفونی، آشنا می‌شویم.

  • در برنامه‌ی قبل با چند ویژگی موسیقی دوره‌ی باروک آشنا شدیم. در این برنامه به چند فرم و شکل موسیقی که در دوره‌ی باروک رواج پیدا کرد می‌پردازیم.

    یکی از فرم‌های معروف دوره‌ی باروک فرم فوگ است. این فرم برگرفته از موسیقی چندصدایی در دوره‌ی رنسانس است. به خاطر دارید که موسیقی چندصدایی آوازی با تقسیم کردن خوانندگان به دو یا چند گروه شروع شد. با رواج موسیقی سازی در دوره‌ی باروک، آهنگسازان ساز را جایگزین خوانندگان کردند. به این ترتیب فوگ فرمی از موسیقی چندصدایی بود که برای ساز نوشته می‌شد. در دوره‌ی باروک، فرم فوگ با یوهان سباستیان باخ به اوج خودش رسید. فوگی که با هم می‌شنویم از مجموعه‌ی پرلود و فوگ‌های باخ است. این فوگ چهار صدایی است. نکته‌ی جالب توجه این است که هر چهار صدا در این قطعه تنها توسط یک نوازنده نواخته می‌شود.

    یکی دیگر از فرم‌هایی که در دوره‌ی باروک رواج پیدا کرد، فرم کنسرتو بود. کنسرتو فرمی است که معمولا برای به نمایش گذاشتن مهارت‌های تک نوازنده یا به اصطلاح نوازنده‌ی سولو نوشته می‌شود. در کنسرتو تک نوازنده ملودی اصلی را می‌زند و بقیه‌ی سازها آن را همراهی می‌کنند. یکی از کنسرتوهای معروف دوره‌ی باروک، «چهار فصل»، اثر آنتونیو ویوالدی آهنگساز ایتالیایی دوره‌ی باروک است.

    این اثر در چهار بخش فصل‌های سال را به تصویر می‌کشد. در ادامه، قسمتی از فصل تابستان این اثر را می‌شنویم. همانطور که با هم می‌شنویم، تک نوازنده‌ی ویولون قسمت‌هایی از قطعه را که مهارت‌های نوازندگی بالایی می‌خواهد به تنهایی می‌زند و بقیه‌ی سازها آن را فقط همراهی می‌کنند.

    اپرا یکی از ژانرهای محبوب موسیقی است که اولین بار در دوره‌ی باروک نوشته و اجرا شد. در اصطلاح موسیقی، اپرا به نمایشی گفته می‌شود که با چندین خواننده، موسیقی، رقص، آواز، و صحنه‌پردازی اجرا می‌شود. خوانندگان اپرا معمولا داستان نمایش را به دو حالت برای بیننده‌ها تعریف می‌کنند: یکی دکلمه که معمولا با همراهی یک یا دو ساز است و بهش رسیتاتیو می‌گویند؛ و یکی هم آواز که با گروهی از سازها همراهی می‌شود و به آریا معروف است.

    با هم به نمونه ای از رسیتاتیو از اپرای «اورفئو»، اثر کلودیو مونته‌وردی، گوش می‌دهیم.

    در رسیتاتیویی که شنیدیم متن بیشتر به حالت دکلمه خوانده می‌شد. حالا به نمونه‌ای از آریا از همان اپرای «اورفئو» گوش می‌دهیم. در آریا خواننده متن را به صورت آواز می‌خواند و در مقایسه با رسیتاتیو تعداد بیشتری از سازها او را همراهی می‌کنند.

    یکی از فرم‌های مذهبی این دوره که اتفاقا شباهت‌های زیادی هم با اپرا دارد اوراتوریو است. از جمله تفاوت‌های اوراتوریو با اپرا این است که در اوراتوریو خبری از صحنه‌پردازی نیست. به‌علاوه موضوع‌های اوراتوریو معمولا مذهبی و برگرفته از داستان‌های کتاب مقدس است.

    جورج فردریک هندل، یکی از آهنگسازان معروف آلمانی دوره‌ی باروک، آثار زیادی برای اپرا و اوراتوریو نوشته. این برنامه را با شنیدن قسمتی از یکی از اوراتوریوی هندل به اسم «مسیح» به پایان می‌بریم. این اوراتوریو به داستان زندگی حضرت مسیح می‌پردازد. بخش پایانی آن را که هاللویا نام دارد و در وصف جلال و شکوه خداوند است با هم می‌شنویم.

    در این برنامه با چند فرم و ژانر موسیقی دوره‌ی باروک آشنا شدیم و به نمونه‌هایی از آنها در آثار آهنگسازانی مثل باخ، ویوالدی، و هندل گوش دادیم. در برنامه‌ی بعد به موسیقی دوره‌ی کلاسیک خواهیم پرداخت.

  • در برنامه‌ی گذشته، درباره‌ی موسیقی دوره‌ی رنسانس و تأثیر اصلاحات دینی بر موسیقی کلیسایی این دوره صحبت کردیم. در این برنامه‌ به موسیقی دوره‌ی باروک می‌پردازیم.

    بین سال‌های ۱۶۰۰ تا ۱۷۵۰ میلادی نوعی موسیقی در اروپا رواج پیدا کرد که بعدها به موسیقی باروک معروف شد. خود ِ کلمۀ باروک ریشه در زبان پرتغالی دارد و به معنی مرواریدی است که عجیب و غریب تراش خورده. از ویژگی‌های موسیقی دوره‌ی باروک می‌شود به تزیین بیش از حد ملودی اشاره کرد. یعنی برای جذاب‌تر کردن ملودی به آن نت‌هایی اضافه می‌کردند. در اصطلاح موسیقی به این نت‌ها، نت زینت می‌گویند.

    قبل از اینکه به قطعه‌ای موسیقی از دوره‌ی باروک گوش بدهیم، ملودی این قطعه را بدون نت‌های زینت بشنوید.

    حالا به اصل اثر گوش می‌کنیم که نوشته‌ی آرکانجلو کورلی، آهنگساز ایتالیایی اوایل دوره‌ی باروک است. توجه کنید که چطور ملودی‌ای که شنیدیم به روش باروک زینت داده شده.

    ویژگی مهم دیگر دوره‌ی باروک رشد موسیقی سازی بود. در اثری که شنیدیم، همان‌طور که متوجه شدید، تنها صدای ساز شنیده می‌شد و بر خلاف آثار دوره‌های قرون وسطی و رنسانس، خبری از خوانندگان نبود.

    در این دوره، با شروع انقلاب صنعتی، سازهایی با کیفیت بهتر ساخته شد. به علاوه نوازندگان زبردستی هم پیدا شدند که باعث شد آهنگسازان به نوشتن موسیقی سازی رغبت بیشتری پیدا کنند.

    همان‌طور که در برنامه‌ی قبل گفتیم، اصلاحات دینی استفاده از موسیقی چندصدایی را در کلیسا محدود کرد. به دنبال این اصلاحات، آهنگسازان به این فکر افتادند که همان‌طور که در موسیقی آوازی کلمات باید واضح شنیده شوند، در موسیقی سازی هم ملودی اصلی باید واضح باشد. به همین دلیل در آثاری که در اوایل دوره‌ی باروک برای سازها نوشته می‌شد، یک ساز ملودی اصلی را می‌زد و بقیه‌ی نقش همراهی‌کننده را داشتند. به این ترتیب ملودی اصلی به وضوح شنیده می‌شد. در زبان موسیقی به اثری که در آن ملودی اصلی با همراهی‌کننده شنیده شود، هوموفونی می‌گویند.

    با هم به اثری از فرانسوا کوپرن، آهنگساز فرانسوی، گوش می‌دهیم که برای ساز ویولون‌ و هارپسیکورد نوشته شده. توجه کنید که در این اثر ملودی اصلی را ویولون می‌زند و‌ هارپسیکورد آن را فقط همراهی می‌کند.

    در برنامه‌ی گذشته گفتیم که پیدایش و گسترش صنعت چاپ در دوره‌ی رنسانس به ترویج و رشد موسیقی کمک زیادی کرد. از یک طرف، آثار موسیقی در دسترس عموم قرار گرفت. مردم نت‌های آثار موسیقی را تهیه می‌کردند تا اوقات فراغت‌شان را با نواختن آنها در جمع خانوادگی پر کنند. از طرف دیگر، چاپ آثار موسیقی منبع درآمد جدیدی برای آهنگسازان شد و به آنها این استقلال را داد که آثاری را که مایل بودند بنویسند.

    البته در دوره‌ی باروک همچنان کلیسا و دربار دو منبع اصلی درآمد برای آهنگسازان بود. کلیسا و دربار برای مراسم و مناسبت‌های مختلف از آهنگسازان می‌خواستند که قطعه ای بنویسند. آنها هم باید این سفارش‌ها را در مدت زمان کوتاهی آماده می‌کردند. آهنگسازان برای این که بتوانند سفارش‌های موسیقایی دربار و کلیسا را به موقع تحویل بدهند، فرم‌های موسیقی را ابداع کردند، مثل فرم کانتاتا (که فرمی بود برای آواز)، ‌یا فوگ (که فرمی بود چند صدایی برای ساز). استفاده از این فرم‌ها به آهنگسازان این امکان را می‌داد که سفارش‌های کوچک و بزرگ موسیقی را در زمانی کوتاه تحویل بدهند.

    با هم به اثری از یوهان سباستیان باخ که به فرم کانتاتا نوشته شده گوش می‌دهیم. کانتاتا یکی از مهمترین فرم‌های موسیقی آوازی در دوره‌ی باروک بود که معمولا برای یک یا چند خواننده و ساز نوشته می‌شد.

    در این برنامه‌ی دیدیم که در بین آهنگسازان دوره‌ی باروک نوشتن برای ساز رونق بیشتری پیدا کرد. در برنامه‌ی‌های بعد با سه آهنگساز معروف این دوره یعنی باخ، ویوالدی و هندل آشنا می‌شیم و به نمونه‌هایی از آثارشان با هم گوش می‌دهیم.این برنامه را با شنیدن اثری از هنری پرسل به پایان می‌رسونیم که برای ساز زهی و آواز نوشته شده. موضوع این اثر وداع عاشقی است که از معشوقش می‌خواهد او را همیشه به یاد داشته باشد.

  • در برنامه‌ی قبل گفتیم که چگونه موسیقی تک‌صدایی مذهبی به موسیقی چندصدایی یا پولیفونی تبدیل شد. در این برنامه موسیقی چندصدایی را در دوره رنسانس دنبال می‌کنیم و می‌بینیم که چگونه اصلاحات دینی بر موسیقی مذهبی تاثیر گذاشت.

    چندصدایی یا پولیفونی که از قرن ۱۱ و ۱۲ میلادی، یعنی اواسط قرون وسطی، شروع شده بود در اواسط دوره‌ی رنسانس به اوج خودش رسید. اما طولی نکشید که موسیقی چندصدایی مذهبی دستخوش تغییراتی شد.

    در قرن ۱۶ میلادی انقلابی مذهبی در کلیسا رخ داد که به نهضت اصلاحات دینی معروف شد. موسیقی مذهبی کلیسا هم از حملات این نهضت در امان نماند. مارتین لوتر، یکی از رهبران نهضت اصلاحات دینی، می‌گفت که موسیقی چندصدایی فهم مراسم را برای عامه‌ی مردم سخت و مشکل کرده. در برنامه‌ی قبل گفتیم که موسیقی چندصدایی با اینکه به آوازهای مذهبی طنین باشکوهی می‌داد ولی فهم متن را که اغلب به زبان لاتین بود سخت می‌کرد. برای مثال، به این اثر از ژوسکن دِ پره (Josquin des Prez) گوش کنید.

    مارتین لوتر می‌گفت برای ساده کردن مراسم مذهبی نه تنها باید آوازهای مذهبی را به زبانی نوشت که مردم حرف می‌زنند بلکه باید از ملودی‌های ساده و تک‌صدایی استفاده کرد. خود او، که اتفاقا آهنگساز هم بود، مجموعه‌ای از آوازهای ساده‌ی مذهبی به زبان آلمانی نوشت تا هر کسی بتواند در کلیسا آن را بخواند. به این نوع آثار موسیقی کرال می‌گفتند. با هم به یکی از کرال‌های لوتر گوش می‌کنیم.

    در واکنش به نهضت اصلاحات دینی، کلیسای کاتولیک رم هم محدودیت‌هایی برای موسیقی مذهبی در نظر گرفت، از جمله اینکه:

    موسیقی مذهبی باید ساده باشد، به نحوی که هر کسی بتواند آن را اجرا کند؛موسیقی نباید احساسات غیرمذهبی را برانگیزد؛برای اینکه متن به‌وضوح شنیده شود موسیقی باید بدون ساز باشد و استفاده از چندصدایی هم محدود شود.

    با هم به نمونه‌ای از موسیقی مذهبی گوش می‌کنیم که مطابق با دستورالعمل کلیسای کاتولیک رم نوشته شده. این قطعه از آهنگساز اواخر دوره رنسانس،​ پالسترینا (Giovanni Pierluigi da Palestrina) است. گرچه بخش‌هایی از این قطعه چندصدایی یا پولیفونی است، اما کلمات به‌وضوح شنیده می‌شوند. به‌علاوه از ساز هم در این قطعه استفاده نشده.

    با تضعیف کلیسا در دوره‌ی اصلاحات دینی، موسیقی غیرمذهبی رونق بیشتری گرفت و حتی پیشرفت هم کرد چون از محدودیت‌هایی که کلیسا برای موسیقی مذهبی به وجود آورده بود در امان بود.

    پیدایش صنعت چاپ هم در قرن پانزدهم راه موسیقی را به خانه‌ها باز کرد. مردم آثار موسیقی غیرمذهبی را تهیه می‌کردند تا اوقات فراغت‌شان را با اجرای آن پر کنند.

    این برنامه را با شنیدن اثری غیرمذهبی از تامس مورلی (Thomas Morley) به پایان می‌بریم. در این اثر که راجع به فصل بهار است خوانندگان به پنج گروه تقسیم شده‌اند. در بخش‌هایی از این اثر تکنیک کنن هم شنیده می‌شود. بر خلاف موسیقی مذهبی، در این قطعه ساز گروه خوانندگان را همراهی می‌کند.

    در این برنامه دیدیم که اصلاحات دینی چه تغییراتی در موسیقی دوره رنسانس داد. در برنامه بعد داستان موسیقی را از دوره‌ی باروک پی می‌گیریم.

  • در برنامه‌ی گذشته، موسیقی اوائل قرون وسطی را بررسی کردیم و به چند نمونه از آثار آن دوره گوش دادیم. در این برنامه داستان موسیقی را از اواسط قرون وسطی پی می‌گیریم و می‌بینیم که چگونه موسیقی تک‌صدایی اوائل قرون وسطی به موسیقی پولیفونیک یا چندصدایی تبدیل می‌شود.

    در برنامه قبل گفتیم که کلیسا موسیقی را وسیله‌ای مهم برای تعالی روحانی می‌دانست. به همین دلیل راهبه‌ها مراسم و عبادات دینی را با آواز و به صورت گروهی برگزار می‌کردند. این آوازها تک‌صدایی یا به اصطلاح مونوفونیک بودند. موسیقی چندصدایی یا پولیفونیک به عنوان راهی برای غنی‌تر کردن مراسم مذهبی به وجود آمد.

    اولین تجربه‌های موسیقی چندصدایی با تقسیم کردن خوانندگان به دو گروه شروع شد. هر دو گروه همزمان شروع به خواندن می‌کردند با این تفاوت که گروه دوم ملودی را از نتی دیگر می‌خواند. برای مثال، اگر گروه اول ملودی را از نت «دو» شروع می‌کرد، گروه دوم از چهار نت بالاتر، یعنی نت «فا» یا از پنج نت بالاتر،‌ یعنی نت «سل» می‌خواند. به عبارت دیگر گروه دوم از فاصله چهارم یا پنجم گروه اول را همراهی می‌کرد. در این حالت همزمان به جای یک نت، دو نت شنیده می‌شد. با این روش، ملودی در آواز گروهی غنی‌تر و جذاب‌تر می‌شد.

    در قرون ۱۲ و ۱۳، موسیقی چندصدایی بر اساس تغییر ریتم یا تعداد گروه‌ها انواع مختلفی پیدا کرد. مثلا در بعضی از آثار چندصدایی، گروه دوم با ریتمی آهسته‌تر یا تندتر گروه اول را همراهی می‌کرد. در بعضی دیگر، مثل آثار پیروتن (Pérotin)، آهنگساز قرن ۱۳، تعداد گروه‌ها حتی به ۴ یا ۵ هم می‌رسید. با هم به نمونه‌ی کوتاهی گوش می‌کنیم که در آن یک گروه متن را می‌خواند و گروه دیگر با سرعت آهسته‌تر گروه اول را همراهی می‌کند. این اثر ساخته‌ی لیونن (Léonin) آهنگساز قرن دوازدهم میلادی است.

    در شکل دیگری از موسیقی چندصدایی که در قرون ۱۵ میلادی رواج پیدا کرد، آهنگسازان از فواصل دیگری برای چندصدایی کردن گروه‌ها استفاده کردند. برای مثال اگر گروه اول از نت «دو» شروع به خواندن می‌کرد، گروه دوم از چهار نت پایین‌تر، یعنی نت «سل» و گروه سوم از شش نت پایین‌تر، یعنی نت «می» بقیه را همراهی می‌کرد.

    اثری که می‌شنویم از گیوم دو فِی (Guillaume Du Fay) آهنگساز فرانسوی قرن پانزدهم میلادی است.

    در نمونه‌هایی که شنیدیم، همه‌ی خوانندگان متن را با هم از اول تا آخر می‌خواندند. مهم‌ترین تفاوت دو نمونه‌ای که قبلا شنیدیم، در تعداد گروه‌ها و فواصل موسیقایی بود. اما علاوه بر این روش، آهنگسازان راه‌های دیگری هم در چندصدایی کردن آوازهای مذهبی آزمودند. مثلا در حالی که گروه اول تمام متن را می‌خواند، گروه دیگر تنها قسمت کوتاهی از همان متن را تا انتها مرتب تکرار می‌کرد. با هم به نمونه‌ای از این نوع چند صدایی گوش می‌دهیم. اثری که می‌شنویم از گیوم دو ماشو (Guillaume De Machaut) آهنگساز و شاعر فرانسوی قرن 14 میلادی است.

    یکی از متداول‌ترین اشکال موسیقی چندصدایی به کَنُن (canon) معروف شد. در این شکل موسیقی، هر گروه با کمی تاخیر گروه قبل را همراهی می‌کرد. مثلا گروه اول شروع به خواندن می‌کرد و گروه دوم، سوم، و همین‌طور بقیه‌ی گروه‌ها ملودی را بعد از گروه قبل، کمی دیرتر، می‌خواندند. اثری که می‌شنویم از ژوسکن دِ پره (Josquin des Prez) آهنگساز فرانسوی قرن ۱۵ میلادی است.

    خیلی از آهنگسازان در لحظه‌های اوج آثارشان از تکنیک کَنُن استفاده می‌کنند تا به آن لحظه قدرت و تأثیر عمیق‌تری بدهند. با اینکه این نوع آواز گروهی زیبایی و جذابیت مخصوص به خودش را دارد، بدون اشکال هم نیست. معمولا در کَنُن کلمات به وضوح شنیده نمی‌شوند چون خوانندگان در آن واحد قسمت‌های مختلفی از متن را می‌خوانند. برای مثال هنگامی که گروه اول در حال خواندن انتهای متن است، گروه دوم قسمت‌های میانی و گروه سوم ابتدای متن را می‌خواند. همان‌طور که در برنامه‌ی بعد خواهیم دید، همین اشکال باعث شد که کلیسا در اواخر دوره‌ی رنسانس استفاده از موسیقی چندصدایی را محدود کند.

    در نمونه‌ای که از ژوسکن دِ پره آهنگساز اواسط رنسانس با هم می‌شنویم، ۸ گروه خواننده قسمت‌های مختلفی از متن را همزمان می‌خوانند. همان‌طور که خواهید شنید در این اثر تشخیص کلمات کار ساده‌ای نیست.

    موسیقی چندصدایی منحصر به کلیسا و موسیقی مذهبی نبود. موسیقی چندصدایی راه خودش را به موسیقی غیرمذهبی هم باز کرد. به خاطر دارید که موسیقی غیرمذهبی بر خلاف موسیقی کلیسایی به زبان محلی اجرا می‌شد و گاه ساز آن را همراهی می‌کرد.
    این برنامه را با شنیدن اثری غیرمذهبی از ژوسکن دِ پره به اتمام می‌رسانیم. همان‌طور که در این قطعه می‌شنویم خوانندگان با استفاده از موسیقی چندصدایی با یکدیگر به نوعی سوال و جواب می‌کنند.

  • خیلی‌ها می‌گویند موسیقی زبانی همگانی است اما جالب است که الفبای این زبان همگانی برای همه آشنا نیست. گویی فقط نوازندگان و آهنگسازان این زبان را می‌فهمند. برای بقیه نت‌های ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ تنها ﻣﺠﻤﻮﻋﻪﺍﯼ اﺯ ﻧﻘﺎط ﺳﻴﺎه و ﺳﻔﯿﺪ است ﮐﻪ رﻭﯼ ﺧﻂ‌های ﻣﻮازﯼ ﭼﯿﺪه ﺷﺪه است. اﻣﺎ ﺩاﻧﺴﺘﻦ معنای اﯾﻦ ﻧﻘﺎﻁ ﺳﯿﺎه و‬ ﺳﻔﻴﺪ تنها راه آشنایی با زبان موسیقی نیست. ﮔﻮﺵ ﺩادن هم ﻣﯽﺗﻮاند ما را به این دنیا وارد کند.

    در سری اول برنامه‌های «داستان موسیقی» نگاه گذرایی خواهیم کرد به دوره‌های مختلف موسیقی از قرون وسطی تا امروز؛ ویژگی‌های کلی هر دوره را بررسی می‌کنیم و با شنیدن یکی دو اثر از هر دوره اشاره‌ای به عناصر موسیقایی آنها خواهیم کرد. امیدوارم که این مجموعه برنامه ها به درک بهتری از موسیقی کمک کند و دایره‌ی سلیقه‌ی موسیقایی ما را هم گسترش بدهد.

    موسیقی قرون وسطی از اواخر قرن پنجم میلادی شروع می‌شود و تا قرن چهاردهم ادامه پیدا می‌کند. این موسیقی را نمی شود از کلیسا جدا کرد. بخش بزرگی از موسیقی قرون وسطی موسیقی کلیسایی یا مذهبی است. در کلیسا مراسم و عبادات دینی با آواز راهبه‌ها و به صورت گروهی اجرا می‌شد. موسیقی مذهبی قرون وسطی با همین آوازهای گروهی راهبه‌ها شروع شد. کلیسا که در آن دوران قدرت و نفوذ زیادی داشت موسیقی مذهبی را ترویج کرد.

    با هم به نمونه‌ای از این نوع موسیقی گوش می‌کنیم. این اثر را به گریگوری اول معروف به گریگوری بزرگ نسبت می‌دهند. مشهور است که روح القدس به شکل کبوتری بر او نازل می‌شد و این ملودی‌ها را در گوش او می‌خواند.

    در قطعه‌ای که شنیدیم ویژگی‌های موسیقی قرون وسطی پیداست. اول اینکه صدای سازی به گوش نمی رسد. در قرون وسطی، بسیاری از فلاسفه و پیشوایان کلیسا، شنیدن موسیقی را برای روح انسان خطرناک می‌دانستند.آنها معتقد بودن که هر گونه زیبایی در این دنیا باید یادآور زیبایی‌های خداوند باشد. بنابراین تنها موسیقی‌ای را قبول داشتند که در خدمت دین بود و هر موسیقی دیگری را که به لذت‌های زمینی مربوط می‌شد مردود می‌دانستند. به همین دلیل سنت موسیقی مذهبی کلیسا، تا هزار سال بعد، محدود به صدای انسان بدون همراهی ساز بود.

    در این قطعه، صدای هیچ زنی هم شنیده نمی شود؛ همه‌ی خوانندگان مرد هستند. در دوره‌ای از قرون وسطی، زنان اجازه بلند خواندن در مراسم مذهبی را نداشتند و نقش آنها تنها لب زدن بود. با وجود این در میان آهنگسازان آن دوره نام چند زن آهنگساز هم به چشم می‌خورد. مثل هیلدگارد (Hildegard of Bingen) که میراث موسیقایی بزرگی از خودش به جا گذاشته.

    در اثری که شنیدیم می‌شود به ویژگی دیگری از موسیقی قرون وسطی هم اشاره کرد. و آن این که خوانندگان کلمات را با طمأنینه ادا می‌کنند گویی در حال مناجاتند. خوانندگان فقط یک ملودی را می‌خوانند. در زبان موسیقی به این نوع خواندن تک صدایی یا مونوفونی گفته می‌شود. یکی از خصوصیات تک‌صدایی یا مونوفونی این است که هر کلمه به وضوح شنیده می‌شود. به نمونه‌ی دیگری از تک‌صدایی با هم گوش می‌کنیم.

    در اوایل قرون وسطی، موسیقی مذهبی به صورت سینه به سینه به نسل‌های بعد منتقل می‌شد. اما به تدریج برای ثبت، نگهداری و انتقال موسیقی مذهبی نت‌نویسی در کلیسا‌ها ابداع شد و تکامل پیدا کرد. برای همین می‌شود گفت که بخش بزرگی از پیشرفت موسیقی علمی غرب مدیون موسیقی کلیسایی است که در قرون وسطی شکوفا شد.

    موسیقی قرون وسطی تنها به موسیقی مذهبی محدود نمی‌شد. بیرون از کلیسا، نوعی موسیقی غیرمذهبی هم بود که در دربار اجرا می‌شد. موضوع این موسیقی، که بر خلاف موسیقی مذهبی گاه ساز آن را همراهی می‌کرد، عشق‌های زمینی و درباری بود؛ عشق هایی که خصوصیت اصلی‌شان هجران بود. آوازهای این نوع موسیقی اغلب پر بود از ستایش جمال معشوق و آه و ناله عاشق از غم هجران یار.
    قطعه‌ای که با هم می‌شنویم از برنارت (Bernart de Ventadorn) آهنگساز غیرمذهبی قرون وسطی است. این اثر نمونه‌ی دیگری از موسیقی تکصدایی یا مونوفونیک است. در این قطعه خواننده به زبان محلی جنوب فرانسه معشوقش را می‌ستاید و از این که به وصال او نمی‌رسد شکایت می‌کند.

    علاوه بر اشراف دربار و شوالیه‌ها، در برخی مناطق، دوره‌گردها هم در نواختن سازهای موسیقی دستی داشتند.

    در این برنامه با خصوصیات موسیقی مذهبی و غیرمذهبی اوایل قرون وسطی آشنا شدیم. در برنامه بعد می‌بینیم که آهنگسازان قرون وسطی راه‌های جدیدی برای جذاب‌تر کردن آثارشان پیدا می‌کنند. چنان که خواهیم دید این تغییرات راه را برای موسیقی رنسانس باز می‌کند.
    این برنامه را با شنیدن اثر دیگری از برنارت (Bernart de Ventadorn) به پایان می‌بریم.