Episodios
-
نویسنده : سعید
گوینده: سیامک
-
نویسنده : سعید
گوینده: سیامک
-
¿Faltan episodios?
-
نویسنده : سعید
گوینده: سیامک
-
نویسنده : سعید
گوینده: سیامک
-
VAGHTE GHESE-3007-mona
کم کم فصل بهار از راه رسید. شکوفه های زیبای بهار سر تا سر دشت رو رنگین کرده بود. دیدن گله ی گوسفندان هنگام چرا در مراتع سرسبز
صدای ناله ی نی چوپان و هوایی پاک و گرمای خورشید ، دست به دست هم داده بودند تا اون روز ، من و مریم ، خاطرات شیرینی رو تو زندگی خودمون رقم بزنیم.
نویسنده سعید
گوینده سیامک
-
VAGHTE GHESE-3006-zhila
صدای پدر از توی سالن هال میومد : کجایی بچه جان ! بیا اینور کارت دارم. از جای خودم بلند شدم و با استکان چای به طرف پدر رفتم. پدر کنار شومینه نشسته بود و سیگار می کشید. استکان چای رو جلوی پدر گذاشتم و ازش پرسیدم : پدر جان ، اکبر آقا دیوونه است؟ پدر استکان چای رو برمیداره و هورت میکشه و بعد میگه : خدا می دونه. به من و تو چه ربطی داره که توی زندگی خصوصی دیگران سرک بکشیم.
نویسنده سعید
گوینده سیامک
-
VAGHTE GHESE-3005-vares
روز سرد پاییزی و پشت میله های زندان در انتظار زمان ملاقات با نامزدم هستم. شش ماهی هست که تو بند جرایم غیر عمد ، زندانی هستم و در انتظار رای دادگاه
نویسنده سعید
گوینده سیامک
-
VAGHTE GHESE-3004-iran
سامان لبخندی میزنه و از جیب خودش یه نخ سیگار بر می داره و روشن میکنه. پاهاشو روی هم میذاره و شروع میکنه به خوندن شعر :
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم ،
در میان لاله و گل آشیانی داشتم ،
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار ،
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم …
نویسنده سعید
گوینده سیامک
-
VAGHTE GHESE-3003-ghenaat
یک روز پاییزی بود. هوایی تقریبا سرد و نم نم بارون پاییزی و درختانی با برگ های خزان دیده و زرد و صدای اره موتوری جنگلبان که از دور به گوش می رسید
. کمی اونطرف تر هم بوی دود چوب های نیمه سوخته ای که خانم همسایه ، برای پختن نان در تنور انداخته بود.
و مرغ و خروس رها شده توی باغچه ی بزرگ خونه ، حال و هوای منو برای رفتن به کلاس دانشکده ، خوشتر کرده بود.
اون روز کتاب مقدس رو توی کیفم گذاشتم و از خونه خارج شدم. به خیابون اصلی رسیدم و کمی منتظر مینی بوس شدم تا به شهر برم و خودمو به کلاس برسونم.
نویسنده سعید
گوینده سیامک
-
VAGHTE GHESE-3002-hamsayeh
نویسنده سعید
گوینده سیامک
. بعد از سه چهار دقیقه سکوت معنا دار، از رعنا پرسیدم : این کتاب ، همون کتاب مقدس مسیحیان هست؟ رعنا کتاب رو تو آغوش خودش گرفت و گفت: بله. این کتاب کلام زنده ی خداوند ماست و من سالهاست که به خدای این کتاب ایمان آوردم و به کلام خدا در این کتاب اعتماد دارم. ازش خواهش کردم کتاب مقدس رو به من بده تا من هم کمی مطالعه کنم. رعنا گفت : اجازه بده این کتاب رو به شما هدیه بدم.
-
داستان شماره 11
" امتحان "
بهترین دوست ما ،خالق ما ، یهوه خدای ماست. سفره ی دل رو برای خدا باز کنیم. چون اوست که به فکر ماست. اوست که به من و شما در تنگ دلی و مصیبت، آرامش می ده. خدا غم و اندوه من و شما رو با تمام وجود حس میکنه.پس ایمانمون رو قوی تر کنیم و از خدا بخوایم صخره و نجات ما باشه.
نویسنده: سعید
گوینده سیامک
-
داستان 4
" آقا بزرگ وارطان "
خدای ما خدایی نیست که برای گرفتن رضایتش شرط بگذاریم. خدای ما خیلی به ما نزدیکه. خدای ما توسط روح پاکش با من و شما در ارتباط هست. این خدا وجود من و شما رو میخواد و محبت و مشارکت روزانه ما رو میخواد. عیسی مسیح یکبار و برای همیشه کفاره گناهان ما رو پرداخت کرد. و این گناه همون دوری و استقلال ما آدما از خدای قادر مطلق بود. بچه ها ، عیسی مسیح لحظه به لحظه در کنار شماست و باید شاگردان خوبی برای مسیح باشید و رابطه خودتون رو با خداوند خیلی قوی کنید. آمين
نویسنده سعید
گوینده طاهر
-
داستان شماره ی 3
" پاتریک "
پاتریک با خط خودش نوشته بود:
ای خدای پدر. ای مالک تمام هستی . ملکوت از آن توست. تو رب الارباب هستی. در نام مقدس یگانه فرزندت عیسی مسیح ازت میخوام مملکت ما رو در دستان خودت حفظ کنی و خبر خوش پیغام ملکوت تو هر چه زودتر دل های دولت مردان مملکت ما و همه دولتمردان و ملت هایی که هنوز تو رانشناختند رو لمس کنه و انجیل تو در تمام دنیا موعظه بشه. می طلبم در نام یگانه پسرت عیسی مسیح با شکر و سپاس آمین.
نویسنده سعید
گوینده طاهر
-
داستان شماره ی 2
" مزرعه شالی "
کامبیز سوال میکنه : خوب چطور باید میوه بیاریم ؟ !
ایمان رو به من میکنه و میگه : این سوال رو تو جواب بده . به ستون کیمه تکیه دادم و گفتم : با صبر می تونیم محصول بیاریم. ببین ، شریر در اطراف من و تو هست. دنیای مادی در خارج از وجود ما و ذات گناه آلود ما در درون من و توست. این شریران پیوسته با ما در جنگ هستند و ما هم با اونا باید مبارزه کنیم. با خوندن و بررسی کردن و حفظ کردن و فکر کردن آیات کلام خدا و به کار بردن هر یک از اون ها در زندگیمون و انتقال کلام خداوند به مردم. من و شما می تونیم استقامت کنیم چون خدا قول داده که با من و تو همراه هست. و خداوند هرگز دروغ نمیگه.
نویسنده سعید
گوینده طاهر
-
داستان شماره ی 1
" ویولن من "
سعید عزیزم، خدای پدر ما رو خلق کرد تا با او مشارکت نزدیک داشته باشیم. می دونی مشارکت ما مسیحیان با بقیه خیلی فرق داره. مشارکت ما یعنی مشارکت با پدر ، پسر، روح القدس.
تو باید از الان که نوجوان هستی تا چند سال بعد تحقیق کنی و به مسیحیت و آزادی در مسیح خوب فکر کنی.هر روز در دعا باشی برای رسیدن به جلال خداوند یادت باشه یاد خدا رو و فقط یاد خدا رو پایه زندگی خودت بسازی و به خدا اعتماد کن. .روح من به زودی به آسمون پیش عیسی مسیح می ره . من همیشه عیسی مسیح رو پیش مردم اقرار کردم و از تو هم میخوام این کار رو بدون ترس انجام بدی.سعید جان ، یه پرستنده واقعی خدا رو در روح و راستی می پرسته و تویی که میخوای یه پرستنده واقعی بشی باید روح خداوند در تو ساکن بشه..
هرگز اساس مسیحیت یعنی از محبت غافل نشو و به هوش باش که قوت تو کتاب مقدس هست.خدا نور و محبته و سعی کن در آینده بتونی با زندگی مقدس خودت خدای قدوس رو خوشحال کنی .در مبارزه روحانی همیشه هدایت خدا رو طلب کن. نگرانی ها رو به خدا بسپار .خداوند ما خدای قادر مطلق هست. در نام مسیح برای تو در دعا هستم که یه روز به آرزوی خودت برسی و یه پرستنده واقعی بشی.
نویسنده سعید
گوینده طاهر
-
VAGHTE GHESE-1024-Khatoon
-
VAGHTE GHESE-1023-Baghe Anar
-
VAGHTE GHESE-1022-Oncology
-
VAGHTE GHESE-1011-khab
-
VAGHTE GHESE-1021-do gole sorkh
- Mostrar más