Эпизоды
-
▨ نام شعر: ترانهی اندوهبار سه حماسه
▨ شاعر: احمد شاملو
▨ با صدای: احمد شاملو
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
تقدیمنامهی شاعر: برای عمران صلاحی
ـــــــــــــــــ
«ــ مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزهیی اندیشد.»
اینو یکی میگُف
که سرِ پیچِ خیابون وایساده بود.
«ــ زندگی را فرصتی آنقَدَر نیست
که در آیینه به قدمتِ خویش بنگرد
یا از لبخنده و اشک
یکی را سنجیده گُزین کند.»
اینو یکی میگُف
که سرِ سهراهی وایساده بود.
«ــ عشق را مجالی نیست
حتا آنقدر که بگوید
برای چه دوستت میدارد.»
والاّهِه اینم یکی دیگه میگُف:
سروِ لرزونی که
راست
وسطِ چارراهِ هر وَرْ باد
وایساده بود.
▨
احمد شاملو
شانزدهم اردیبهشتِ ۱۳۶۷
ــــــــــــ
از دفتر مدایح بی صله
-
▨ نام شعر: لنگر
▨ شاعر: مارگوت بیکل (شاعر آلمانی)
▨ با ترجمه و با صدای: احمد شاملو
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
پس از سفرهای بسیار و
عبور از فراز و فرودِ امواجِ این دریای طوفانخیز
بر آنم که در کنارِ تو لنگر افکنم
بادبان برچینم
پارو وانهم
سکان رها کنم
به خلوتِ لنگرگاهت در آیم
و در کنارت پهلو بگیرم
آغوشت را بازیابم
و استواری امن زمین را
زیر پای خویش.
▨
شعری از مارگوت بیکل (Margot Bickel)
با ترجمه و صدای احمد شاملو
-
Пропущенные эпизоды?
-
▨ نام شعر: سکوت سرشار از ناگفتههاست
▨ شاعر: مارگوت بیکل (شاعر آلمانی)
▨ با ترجمه و با صدای: احمد شاملو
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
دلتنگیهای آدمی را باد
ترانهای میخواند
رویایهایش را آسمانِ پرستاره
نادیده میگیرد
و هر دانهی برفی
به اشکی نریخته میماند.
سکوت سرشار از سخنانِ ناگفته است
وز حرکاتِ ناکرده
اعتراف به عشقهای نهان
و شگفتیهای بر زبان نیامده.
در این سکوت حقیقتِ ما نهفته است
حقیقت تو
و من
▨
شعری از مارگوت بیکل (Margot Bickel)
با ترجمه و صدای احمد شاملو
-
▨ نام شعر: بگذراید این وطن دوباره وطن شود
▨ شاعر: لنگستون هیوز (شاعر معاصر آمریکایی)
▨ با ترجمه و با صدای: احمد شاملو
▨ موسیقی از: Hélène Vogelsinger
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
بگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود
بگذارید پیشاهنگِ دشت شود
و در آنجا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش داشتهاند.ــ
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوانِ عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بیاعتنایی نشان دهند نه ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
با تاج ِ گل ِ ساختگی ِ وطنپرستی نمیآرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همهکس هست، زندگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق میکنیم.
(در این «سرزمین ِ آزادگان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)
بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه میکنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستارهگان فراگستر میشود؟
سفیدپوستی بینوایم که فریبم داده به دورم افکندهاند،
سیاهپوستی هستم که داغ بردگی بر تن دارم،
سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
مهاجری هستم چنگافکنده به امیدی که دل در آن بستهام
اما چیزی جز همان تمهیدِ لعنتیِ دیرین به نصیب نبردهام
که سگ، سگ را میدرد و توانا ناتوان را لگدمال میکند.
من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمدهام
در زنجیرهی بیپایان ِ دیرینهسالِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قا
-
▨ نام شعر: از عموهایت (نسخهی ژینا)
▨ شاعر: احمد شاملو
▨ با صدای: احمد شاملو
▨ موسیقی بیکلام: پیانو از آرش بهزادی و چلو از ساموئل بیسون
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــ
تقدیم نامهی شاعر: برای سیاوش کوچک
(توضیح: این شعر در رثای مرتضی کیوان سروده شده)
ــــــــــــــــ
نه بهخاطر آفتاب نه بهخاطر حماسه
بهخاطر سایهی بام کوچکاش
بهخاطر ترانهیی
کوچکتر از دستهای تو
نه بهخاطر جنگلها نه بهخاطر دریا
بهخاطر یک برگ
بهخاطر یک قطره
روشنتر از چشمهای تو
نه بهخاطر دیوارها ــ بهخاطر یک چپر
نه بهخاطر همه انسانها ــ بهخاطر نوزاد دشمناش شاید
نه بهخاطر دنیا ــ بهخاطر خانهی تو
بهخاطر یقین کوچکات
که انسان دنیایی است
بهخاطر آرزوی یک لحظهی من که پیش تو باشم
بهخاطر دستهای کوچکات در دستهای بزرگ من
و لبهای بزرگ من
بر گونههای بیگناه تو
بهخاطر پرستویی در باد، هنگامی که تو هلهلهمیکنی
بهخاطر شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفتهای
بهخاطر یک لبخند
هنگامی که مرا در کنار خود ببینی
بهخاطر یک سرود
بهخاطر یک قصه در سردترین شبها تاریکترین شبها
بهخاطر عروسکهای تو، نه بهخاطر انسانهای بزرگ
بهخاطر سنگفرشی که مرا به تو میرساند، نه به خاطر شاهراههای دوردست
بهخاطر ناودان، هنگامی که میبارد
بهخاطر کندوها و زنبورهای کوچک
بهخاطر جار سپید ابر در آسمان بزرگ آرام
بهخاطر تو
بهخاطر هر چیز کوچک هر چیز پاک برخاکافتادند
بهیادآر
عموهایات را میگویم
از مرتضا سخنمیگویم.
▨
احمد شاملو
۱۳۳۴
ــــــــــــ
مرتضی کیوان در پی پناه دادن به سه تن از نظامیان فراری حزب توده در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دستگیر و به جرم خیانت، در ۲۷ مهر ۱۳۳۳ تیرباران شد
-
▨ نام شعر: چه بیتابانه میخواهمت (فراقی)
▨ شاعر: احمد شاملو
▨ با صدای: احمد شاملو
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمونِ تلخِ زندهبهگوری!
چه بیتابانه تو را طلب میکنم!
بر پُشتِ سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربهیی بیهوده است.
بوی پیرهنت،
اینجا
و اکنون. ــ
کوهها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را میجوید،
و به راه اندیشیدن
یأس را
رَج میزند.
بینجوای انگشتانت
فقط. ــ
و جهان از هر سلامی خالیست.
▨
احمد شاملو
فروردینِ ۱۳۵۴ - رم
از دفتر دشنه در دیس
چاپ شده به سال ۱۳۵۶
-
▨ نام شعر: از زخمِ قلبِ «آبائی»
▨ شاعر: احمد شاملو
▨ با صدای: احمد شاملو
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
دخترانِ دشت!
دخترانِ انتظار!
دخترانِ امیدِ تنگ
در دشتِ بیکران،
و آرزوهای بیکران
در خُلقهای تنگ!
دخترانِ خیالِ آلاچیقِ نو
در آلاچیقهایی که صد سال! ــ
از زرهِ جامهتان اگر بشکوفید
بادِ دیوانه
یالِ بلندِ اسبِ تمنا را
آشفته کرد خواهد…
□
دخترانِ رودِ گِلآلود!
دخترانِ هزار ستونِ شعله به تاقِ بلندِ دود!
دخترانِ عشقهای دور
روزِ سکوت و کار
شبهای خستگی!
دخترانِ روز
بیخستگی دویدن،
شب
سرشکستگی! ــ
در باغِ راز و خلوتِ مردِ کدام عشق ــ
در رقصِ راهبانهی شکرانهی کدام
آتشزدای کام
بازوانِ فوارهییِتان را
خواهید برفراشت؟
□
افسوس!
موها، نگاهها
بهعبث
عطرِ لغاتِ شاعر را تاریک میکنند.
دخترانِ رفتوآمد
در دشتِ مهزده!
دخترانِ شرم
شبنم
افتادگی
رمه! ــ
از زخمِ قلبِ آبائی
در سینهی کدامِ شما خون چکیده است؟
پستانِتان، کدامِ شما
گُل داده در بهارِ بلوغش؟
لبهایتان کدامِ شما
لبهایتان کدام
ــ بگویید! ــ
در کامِ او شکفته، نهان، عطرِ بوسهیی؟
شبهای تارِ نمنمِ باران ــ که نیست کار ــ
اکنون کدامیک ز شما
بیدار میمانید
در بسترِ خشونتِ نومیدی
در بسترِ فشردهی دلتنگی
در بسترِ تفکرِ پُردردِ رازِتان
تا یادِ آن ــ که خشم و جسارت بود ــ
بدرخشاند
تا دیرگاه، شعلهی آتش را
در چشمِ بازِتان؟
□
بینِ شما کدام
ــ بگویید! ــ
بینِ شما کدام
صیقل میدهید
سلاحِ آبائی را
برای
روزِ
انتقام؟
▨
احمد شاملو - ۱۳۳۰
ترکمنصحرا ـ اوبه سفلی
از دفتر شعر هوای تازه
چاپ شده به سال ۱۳۳۶
-
▨ نام شعر: آی عشق (بر سرمای درون)
▨ شاعر: احمد شاملو
▨ با صدای: احمد شاملو
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
همه
لرزشِ دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریزگاهی گردد.
آی عشق آی عشق
چهرهی آبیات پیدا نیست.
□
و خنکای مرهمی
بر شعلهی زخمی
نه شورِ شعله
بر سرمای درون.
آی عشق آی عشق
چهرهی سُرخات پیدا نیست.
□
غبارِ تیرهی تسکینی
بر حضورِ وَهن
و دنجِ رهایی
بر گریزِ حضور،
سیاهی
بر آرامشِ آبی
و سبزهی برگچه
بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگِ آشنایت
پیدا نیست.
▨
احمد شاملو - ۱۳۵۱
ــــــــــــ
از دفتر ابراهیم در آتش
شامل شعرهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲
-
▨ نام شعر: عاشقانه (آن که میگوید دوستت دارم)
▨ شاعر: احمد شاملو
▨ با صدای: احمد شاملو
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
آنکه میگوید دوستت میدارم
خنیاگرِ غمگینیست
که آوازش را از دست داده است.
ای کاش عشق را
زبانِ سخن بود
هزار کاکُلی شاد
در چشمانِ توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من.
عشق را
ای کاش زبانِ سخن بود
□
آنکه میگوید دوستت میدارم
دلِ اندُهگینِ شبیست
که مهتابش را میجوید.
ای کاش عشق را
زبانِ سخن بود
هزار آفتابِ خندان در خرامِ توست
هزار ستارهی گریان
در تمنای من.
عشق را
ای کاش زبانِ سخن بود
▨
احمد شاملو
سی و یکم تیر ۱۳۵۸
ــــــــــــ
از دفتر ترانههای کوچک غربت
شامل شعرهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۹